مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت
مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟
مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریادِ دَف و نِی بخش
که سازِ شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
مجالِ من همین باشد که پنهان عشقِ او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی
دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظ
که زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهی اندوه و ناامیدی شاعر نسبت به عشق و معشوقش است. شاعر بیان میکند که عشق و مهر معشوق از دلش خارج نخواهد شد و این یک تقدیر حتمی است. او به رنجها و آزارهایی که از رقیبش متحمل شده اشاره میکند و میگوید که راهی برای آشتی وجود ندارد. شاعر همچنین به طبیعت خود به عنوان یک رند اشاره کرده و میگوید که سرنوشتش تغییر نخواهد کرد. او از خداوند خواسته که به او کمک کند و میگوید که عشقش را به طور پنهانی نگه خواهد داشت. در نهایت، شاعر از غم و درد دل ناشی از عشق صحبت میکند و به این نتیجه میرسد که زخمهایش هرگز بهبود نخواهند یافت.
عشق زیبارویانِ سیاهچشم از فکر و دل و جان من بیرون نخواهد رفت، این بخشی از تقدیر آسمانی من است و تغییر نخواهد کرد.
رقیب آزارها رساند آنقدر که جای آشتی نگذاشت؛ آیا آه سحرخیزان بیپاسخ خواهد ماند؟
در آغاز آفرینش، کاری جز رندی برای من تعیین نکردند؛ بیش از آنچیزی که در آنجا مقدر شده، نخواهد شد.
تو را به خدا قسم، ای داروغه، ما را به صدای دَف و نِی ببخش، زیرا دین و قوانین شرع از آواز موسیقی آسیبی نخواهند دید.
فرصت و بهره من فقط این است که پنهانی به او عشق بورزم، درباره کنار او بودن و بوسیدن و در آغوش گرفتن او چه بگویم وقتی که هرگز اتفاق نخواهند افتاد.
شراب سرخ و جایی خلوت و در کنار ساقی مهربان؛ ای دل اگر امروز به آرزویت نرسی، کی خواهی رسید؟
ای چشم، غم را از دل نوشتههای حافظ پاک مکن و مشوی، زیرا این درد، از زخم عشق است و رنگ خون شسته نمیشود و میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرا دل از خرابات مغان بیرون نخواهد شد
چه سوی خانقاهش ره نمایم چون نخواهد شد
به طوف گلشن و گل رند عاشق را کجا جویی؟
که جز با روی گلرنگ و می گلگون نخواهد شد
به صحرای جنون هر کو قدم زد چون مرا بیند
[...]
نصیب از نعمت بسیار دیگرگون نخواهد شد
زدریا قطره ای آب گهر افزون نخواهد شد
نباشد از فروغ مهر تابان لعل را سیری
زخون خوردن پشیمان آن لب میگون نخواهد شد
گرانجانی بود بار گران بر دل بزرگان را
[...]
مرا شوق حضور او ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
نه من تنها که خلقی از خدا این آرزو دارند
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری به جز شوقش نفرمودند
[...]
مرا در سینه دل چون نافه تا پرخون نخواهد شد
نصیبم نکهتی زان طره شبگون نخواهد شد
کمال ناامیدی بین کزان نامهربان شادم
به من بیمهریش گر زانچه هست افزون نخواهد شد
من و از محفلش اندیشه رفتن؟ محالست این
[...]
ز چین زلف پر چینت دلم بیرون نخواهد شد
چنینش قسمت افتاده است و، دیگرگون نخواهد شد
شنیدم بوسه ای، با نقد جانی می کنی سودا
اگر دارد حقیقت، هیچ کس مغبون نخواهد شد
نظر بر ماه کردم دوش و، دیدم مصحف رویت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.