گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

مرا دل از خرابات مغان بیرون نخواهد شد

چه سوی خانقاهش ره نمایم چون نخواهد شد

به طوف گلشن و گل رند عاشق را کجا جویی؟

که جز با روی گلرنگ و می گلگون نخواهد شد

به صحرای جنون هر کو قدم زد چون مرا بیند

پی تعلیم سودا جانب مجنون نخواهد شد

ته هر وصله ای از خرقه ام کز یکدرم باشد

به جز وجه شراب و شاهد موزون نخواهد شد

ز جام وصلش از یکقطره بویی هم نخواهد یافت

دلم تا در هوایش قطره قطره خون نخواهد شد

چه سوی کهنه اوراق علوم آرم نظر زانرو

که مالیت ندارد باده را مرهون نخواهد شد

من آن رند خراباتم که پیش همتم در دیر

عوض یک جرعه می را گنج افریدون نخواهد شد

چو پیر دیر را شأن از نهم گردون بلند آمد

ز قبض و بسط گردون شاد یا محزون نخواهد شد

بر کامل جهان و اهل او را وزن خس نبود

غمین و خوشدل از احوال دون جز دون نخواهد شد

چنان رنجور کردی از بلای هجر فانی را

که جز وصل تو از عمر ابد ممنون نخواهد شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode