گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

شماره ۱ - چرچین فروش: بت چرچین فروشم زد به سنگ آئینه را رویش - ز غیرت ماه نو را سوخته چقماق ابرویش

شماره ۲ - چرچین فروش: به کف چقماق چون برگیرد آن چرچین فروش من - رسد چون سنگ آواز خریداران به گوش من

شماره ۳ - چرچین فروش: دلبر چرچین فروشم هست شوخ نامراد - خانه من رفت و شد آئینه او روگشاد

شماره ۴ - زرگر: هر که یک دم همدم آن دلبر زرگر شود - سنگ گیرد لعل گردد خاک گیرد زر شود

شماره ۵ - زرگر: یاد وصل آن بت زرگر مرا در جوش کرد - خانه من آمد امشب حلقه‌ها در گوش کرد

شماره ۶ - زرگر: دلبر زرگر شبی بگذاشت پا در مسکنم - آمد و انداخت طوقی بندگی در گردنم

شماره ۷ - زرگر: دلبر زرگر که باشد رشک ماه و مشتری - خانه خود بردم او را بر زبان زرگری

شماره ۸ - زرگر: دلم را آن مه زرگر چون زر در تاب می‌سازد - به دستش هرچه می‌افتد همان دم آب می‌سازد

شماره ۹ - حلواگر: دلبر حلواگرم را هست تیغی دلخراش - از غم او قامتم خم گشت چون حلواتراش

شماره ۱۰ - حلواگر: مه حلواگر من در نظرها بس که شیرین است - لب و دندان او در چشم من حلوای مغزین است

شماره ۱۱ - سر تراش: تیغ بر کف سرتراشم قصد کشتن کرده است - عاشقان را فوطه زاری به گردن کرده است

شماره ۱۲ - سر تراش: سر تراش امرد به پیشم موی سر بگشاد و رفت - خانه من آمد امشب خط پاکی داد و رفت

شماره ۱۳ - سر تراش: دوش گفت از پاکی خود سرتراش من سخن - دست او بوسیدم و گفتم ز پاکی دم مزن

شماره ۱۴ - بافنده: با مه بافنده هرکس حالش آگه می‌کند - عاقبت خود را به پای خویش در چه می‌کند

شماره ۱۵ - بافنده: هر که با آن دلبر بافنده شد یار سخن - نیست در عالم دگر او را غم گور و کفن

شماره ۱۶ - بافنده: در دکان آن مه بافنده مأوی ساختم - ناچه خود برده در ماکوی او جا ساختم

شماره ۱۷ - قناد: تا نمود آن دلبر قناد شکر خند را - ریختم جام عسل را آب کردم قند را

شماره ۱۸ - قناد: مه قناد می ریزد شکر از لعل خندانش - لب شیرین نمی سازد مگر خالیست دکانش

شماره ۱۹ - قناد: خاک پای دلبر قناد خود را روفتم - چست و شیرین بردم و در خانه خود کوفتم

شماره ۲۰ - کلال: آن کلال امرد که بام چرخ او را منزل است - خانه دکانش آب رحمت و کان گل است

شماره ۲۱ - کلال: گفتم با آن کلال پسر ای نگار چست - گفتا شکسته تو به خمدان شود درست

شماره ۲۲ - کلال: آن کلال امرد که او را بود منزل جان و دل - خانه بردم ماند دستش در میان آب و گل

شماره ۲۳ - پا یکی: پا یکی امرد چلیم نقره یی بر کف رسید - آتش سودای او دود از دماغ او کشید

شماره ۲۴ - تماکو فروش: شوخ تماکو فروش هست سر تا پای غش - مارسانده بر لبش فریاد می سازد که کش

شماره ۲۵ - درزی: از غم آن شوخ درزی جامه خود سوختم - چشم چون سوزن به چاک دامن او دوختم

شماره ۲۶ - درزی: شوخ درزی را شبی در بر کشیدم جامه وار - بر دکانش رفتم و او را برآوردم ز کار

شماره ۲۷ - درزی: رشته بر پا دلبر درزی شبی آمد مرا - جامه من بر قد و بالای او آمد رسا

شماره ۲۸ - درزی: خانه آن شوخ درزی را زیارت ساختم - رفتم و از درز در او را اشارت ساختم

شماره ۲۹ - پوستین دوز: پوستین دوزم که از رخ پوستینش در بر است - بیرخش چون گرگ باران دیده چشم من تر است

شماره ۳۰ - پوستین دوز: پوستین دوز امرد من دلبر سنجیده است - پوستین بره او گرگ باران دیده است

شماره ۳۱ - قصاب: دلبر قصاب من آمد دکان خود گشاد - دنبه را از پشت خود بگرفت و پیش من نهاد

شماره ۳۲ - قصاب: دلبر قصاب من رو چون دلم بیتاب شد - خانه من پا نهاد و زهره او آب شد

شماره ۳۳ - قصاب: تا دلم را کشته خود آن بت قصاب کرد - در قفای دنبه خود چریوی من آب کرد

شماره ۳۴ - قصاب: زان مه قصاب مردم گوشت سودا می کنند - عشقبازان دنبه او را تماشا می کنند

شماره ۳۵ - قصاب: گوشت چشمم زان مه قصاب یک انگشت داد - جنگ قصابانه را سر کرده بودم پشت داد

شماره ۳۶ - قصاب: نگار دنبه فروشم خراب کرد مرا - به دنبه نمکینش کباب کرد مرا

شماره ۳۷ - قصاب: دلبر قصاب آمد جا به دکان کرد و رفت - دنبه خود را به سیخ ما نمایان کرد و رفت

شماره ۳۸ - قصاب: دلبر قصاب را خونریز عالم یافتم - خانه خود بردم امشب سنگ او کم یافتم

شماره ۳۹ - مسگر: دلبر مسگر چو جای خود به دوکان می کند - هر که را بیند مس خود را نمایان می کند

شماره ۴۰ - مسگر: دلبر مسگر به کف کفگیر روی از من بتافت - گفتم ای پیمان شکن یغلاغوی تو دست یافت

شماره ۴۱ - جامه باف: از غم آن جامه باف امروز خواهم شد هلاک - همچو ابریشم خرابم همچو ماکو سینه چاک

شماره ۴۲ - جامه باف: جامه باف امرد که باشد رشک ماه و آفتاب - می کند با عاشقان خویش در یک جامه خواب

شماره ۴۳ - جامه باف: دلبر دستارباف من بود مه پیکری - نیست چون دیوانگان او را به دستاری سری

شماره ۴۴ - جامه باف: کجاست آن پسر جامه باف خانه او - که تار و پود مرا کند اصول شانه او

شماره ۴۵ - جامه باف: جامه باف امرد خط رخسار خود را شانه کرد - عشقبازان را اصول شانه اش دیوانه کرد

شماره ۴۶ - جامه باف: جامه باف امرد که باشد دلربای شوخ و شنگ - خانه من آمد و شد در بر من جامه تنگ

شماره ۴۷ - جامه باف: جامه باف امرد بود دیوانه او بی حساب - می کند با عشقبازان کار در یک جامه خواب

شماره ۴۸ - کله پز: آن بت سیرابه پز آید ز دیگش بوی مشک - از غم او پاچه ها باریک و سرها گشته خشک

شماره ۴۹ - کله پز: کله پز امرد پسر بسیار سودا کرد و رفت - در میان پاچه خود آمد و جا کرد و رفت

شماره ۵۰ - کفش دوز: بعد از این در خدمت آن کفشدوزم چون درفش - بر دکانش قرمه ام بر آستانش نعل کفش

شماره ۵۱ - کفش دوز: دست بر دامان شوخ کفشدوز امشب زدم - کفش او را خانه خود بردم و قالب زدم

شماره ۵۲ - سلاخ: شوخ سلاخم به ظاهر دوست می گیرد مرا - خون من می ریزد و در پوست می گیرد مرا

شماره ۵۳ - شسته گر: شسته گر امرد که باشد زیر دستش بحر و بر - حکم او جاریست چون آب روان در خشک و تر

شماره ۵۴ - شسته گر: شسته گر امرد که رفتارش بود آب روان - عاشقانش چون لب دریا همه تردامنان

شماره ۵۵ - شسته گر: با نگار شسته گر گفتم تویی دریای مشک - گفت رو رو پیش من قدری ندارد دست خشک

شماره ۵۶ - عینک ساز: شوخ عینک ساز مهمان من افگار شد - چون مرا در خانه تنها دید چشمش چار شد

شماره ۵۷ - عینک ساز: شوخ عینک ساز جای او بود در دیده ها - خانه من رفت و چشم او ز عینک شد جدا

شماره ۵۸ - طاقی دوز: شوخ طاقی دوز نرم از گفته قاضی نشد - تا نبردم خانه خود سر به سر راضی نشد

شماره ۵۹ - طاقی دوز: شوخ طاقی دوز من باشد ز مخمل بسترش - خانه من آمد و افتاد طاقی از سرش

شماره ۶۰ - طاقی دوز: شوخ طاقی دوز من دکان خود پوشاند و رفت - حال خود با او بیان کردم سری جنباند و رفت

شماره ۶۱ - طاقی دوز: شوخ طاقی دوز را در بزم ساقی می کنند - بر سر او عشقبازان جنگ طاقی می کنند

شماره ۶۲ - بقال: شوخ بقال از دهان پسته اش گفتم سخن - خانه من رفت و گفتا کشمشی گویی مکن

شماره ۶۳ - بقال: مه بقال چون سرکا بود کارش ترشرویی - زبان پسته اش دارد به مردم کشمشی گویی

شماره ۶۴ - بقال: دلبر بقال را امشب به سامان ساختم - خانه خود بردم و چون پسته خندان ساختم

شماره ۶۵ - بقال: شوخ بقال او متاع خود مرا تکلیف ساخت - از دهان پسته اش بوسیدم و مغزم گداخت

شماره ۶۶ - بقال: دلبر بقال دارد خلق خوب و روی نغز - خانه من رفت و کردم دامنش پر چار مغز

شماره ۶۷ - بقال: دلبر بقال با من آشنایی می کند - چون به دوکانش روم غولنگ خالی می کند

شماره ۶۸ - بقال: دلبر بقال با من کرد سودا دلگشاد - چشم پوشید و به زیر سر سبدها را نهاد

شماره ۶۹ - بقال: تا دل به آن جهود پسر مات کرده‌ام - ایمان خود درست به تورات کرده‌ام

شماره ۷۰ - کمانگر: شوخ کمانگر من دل شد نشانه او - افتاد بر سر من سودای خانه او

شماره ۷۱ - کمانگر: شوخ کمانگرم که دلم هست خسته اش - زورم نمی رسد به کمان شکسته اش

شماره ۷۲ - پیک: با آن نگار پیک مرا ذوق بندگیست - کارم چو آفتاب به عالم دوندگیست

شماره ۷۳ - پیک: آن نگار پیک باشد دلربای شوخ و شنگ - خانه خود بردم و با او نمودم ضرب رنگ

شماره ۷۴ - شاطر: شوخ شاطر خانه ام را آمد و پرسید و رفت - دامن خود را به اطراف کمر پیچید و رفت

شماره ۷۵ - گلیم فروش: مه گلیم فروشم پلاس پوش آمد - نمد به دوش رقیب گلیم گوش آمد

شماره ۷۶ - نمدمال: با نمدمال امردی دی من سخن گفتم به چشم - گفت رو رو از دکانم در بساطم نیست پشم

شماره ۷۷ - صراف: با مه صراف گفتم خویش را یارت کنم - صرف سازم کهنه و نو صاحب کارت کنم

شماره ۷۸ - حمامی: شوخ حمامی که دارد همچو آتش روی گرم - می شود از باد حمامش رگ و پی چرب و نرم

شماره ۷۹ - حمامی: شوخ حمامی که از جان هستم آتش کار او - آب گشتم سوختم از گرمی بازار او

شماره ۸۰ - حمامی: آب ریز امرد که او را هست روی همچو ماه - می کشد همراه دلو آب یوسف را ز چاه

شماره ۸۱ - حمامی: شوخ حمامی که دارد آب آتشناک را - هر سحر فریاد دارد عاشق ناپاک را

شماره ۸۲ - ترکش دوز: چون کمان آن شوخ ترک شد روز باشد گوشه گیر - خانه خود برده کردم ترکش او پر ز تیر

شماره ۸۳ - ترکش دوز: دوش با آن شوخ ترکش دوز جنگ آمیختم - تیرهای خویش را در ترکش او ریختم

شماره ۸۴ - سقا: با مه سقا من لب تشنه دوش آویختم - هر چه با خود داشتم در کاسه او ریختم

شماره ۸۵ - سرابان: گفتمش با آن سرابان امردی شیرین لقا - عاشقان از دست تو رفتند در تحت السرا

شماره ۸۶ - کاسه گر: آن نگار کاسه گر کارش بود دایم به مشت - عاشقان را کرده بار خدمت او کاسه پشت

شماره ۸۷ - مخمل فروش: دلبر مخمل فروش من مرا بی تاب کرد - خانه من آمد و بر روی مخمل خواب کرد

شماره ۸۸ - موزه دوز: موزه دوز امرد که امشب دیده شد مأوای او - رفتم از خود تا کشیدم موزه را از پای او

شماره ۸۹ - موزه دوز: در نزاکت موزه دوز من ندارد کوتهی - گر رسد دستم به ساقش می کند قالب تهی

شماره ۹۰ - سوزنگر: گفت با من ماه سوزنگر بگو ار گفتنی - گفتم امشب شاد کن ارواح شیخ سوزنی

شماره ۹۱ - رمال: با مه رمال گفتم نیستم بی علتی - گفت میزانت نمی یابم مگر بدطینتی

شماره ۹۲ - نان فروش: نان فروش امرد نشسته با حریفان لب به لب - هر زمان فریاد می سازد کجایی نان طلب

شماره ۹۳ - دیوارزن: دلبر دیوارزن خود را به عالم کار کرد - عاشقان خویش را خار و خس دیوار کرد

شماره ۹۴ - دیوارزن: دلبر دیوارزن را دست و پا از کار ماند - همره من خانه رفت و پشت بر دیوار ماند

شماره ۹۵ - دیوارزن: دلبر دیوارزن دارد عجایب کارها - خویش را مالیده گردد بر سر دیوارها

شماره ۹۶ - انگشتی: شوخ انگشتی که بازار از رخش افروخته - خورجینش پر بود از کنده نیم سوخته

شماره ۹۷ - آشپز: آشپز امرد بود استاد در علم معاش - هر کجا سر می نهد دم می زند از آب و آش

شماره ۹۸ - آشپز: آشپز امرد دلم باشد کباب هوش او - عاشقان را برده از جا دیگ بی سرپوش او

شماره ۹۹ - کبابی: باشد آن شوخ کبابی دلبر عالیجناب - روز و شب باشد تنور او پر از سیخ کباب

شماره ۱۰۰ - کیسه دوز: کیسه دوز امرد که باشد کیسه او پر ز در - در میان کیسه دوزان نیست چون او کیسه پر

شماره ۱۰۱ - خیمه دوز: خیمه دوز امرد که دارد آسمان را سرنگون - خیمه بر پا کی شود تا خود نسازد پاستون

شماره ۱۰۲ - فصاد: دلبر فصاد من هرگه که گردد در غضب - خون مردم ریزد و هم خونبها سازد طلب

شماره ۱۰۳ - طنبوری: گفتمش با ماه طنبوری چرایی کوبکو - گفت آهنگ مخالف شد سخن در پرده گو

شماره ۱۰۴ - طنبوری: شوخ طنبوری شبی با من ترنم کرد و رفت - خانه من آمد و آهنگ را گم کرد و رفت

شماره ۱۰۵ - زهتاب: با مه زهتاب خود گفتم منم وصاف تو - گفت کندی روده های من زهی انصاف تو

شماره ۱۰۶ - صابون پز: دلبر صابون پز من کرد سودا را درست - خانه من آمد و از آشنایی دست شست

شماره ۱۰۷ - صابون پز: شوخ صابون پز که می گویند باشد تند خو - جامه خود بارها شستیم با صابون او

شماره ۱۰۸ - صابون پز: بامه صابون پز امشب گفتگو انگیختم - رفتم و در دیگ او تیزاب خود را ریختم

شماره ۱۰۹ - صابون‌فروش: مه صابون‌فروشم دایما اشخار می‌جوید - به او هرکس که سودا کرد از پل دست می‌شوید

شماره ۱۱۰ - صابون فروش: دلبر صابون فروشم دل بود حیران او - پاکدامانی ندیدم بر در دکان او

شماره ۱۱۱ - بهله دوز: بهله دوز امرد که باشد کیسه او پر ز مشک - بر میانش گر رسد دستم شود چون بهله خشک

شماره ۱۱۲ - اسپند سوز: دلبر اسپند سوزم آتشم را کرد تیز - تا کنم در خدمت او پیش مردم جست و خیز

شماره ۱۱۳ - دیگ ریز: گفتمش با دیگ ریز امرد بود حالت خلیل - گفت چون موساست در فرمان من دریای نیل

شماره ۱۱۴ - کپانی: از غم آن شوخ کپانی فغان دارم چو سنج - کرده سوداهای او ریش مرا ماش و برنج

شماره ۱۱۵ - کهنه روز: کهنه دوز امرد که دارد دایما کارش برار - هر که دید از دور او را گفت هست این کهنه کار

شماره ۱۱۶ - کهنه روز: کهنه دوز امرد که او را صاحب ده ساختم - پاره هایش بردم و در خانه دربه ساختم

شماره ۱۱۷ - شلغم فروش: دلبر شلغم فروش خویش را دیدم ز دور - گفتمش از پا فتادم گفت ای شل غم مخور

شماره ۱۱۸ - نانکش: شوخ نانکش عاشقان خویش را خواند پدر - نان طلب را از سر اخلاص بردارد به سر

شماره ۱۱۹ - واعظ: دلبر واعظ گشاده صفحه افسونگری - عاشقان را صحبت او کرده تحت المنبری

شماره ۱۲۰ - جلودار: تا شد آن شوخ جلودار با من دلخسته یار - از سمند سرکشم رفته عنان اختیار

شماره ۱۲۱ - خراسبان: دلبر خراسبان دوکان خود نو ساخته - عاشقان را چشم بسته در خراس انداخته

شماره ۱۲۲ - که فروش: که فروش امرد به کاهی کرد با ما ماجرا - گفتمش بر باد خواهم داد کاه کهنه را

شماره ۱۲۳ - فوطه باف: گفتمش با فوطه باف امرد دکان خود نما - گفت اگر بافنده یی مینداز میان من کشا

شماره ۱۲۴ - ساربان: ساربان امرد غمش دارد شتر را ناتوان - بوالهوس را می شمارد در قطار عاشقان

شماره ۱۲۵ - گلخن تاب: شوخ گلخن تاب امشب بود در سوز و گداز - در تنورش رفته آتش کاو خود کردم دراز

شماره ۱۲۶ - گلخن تاب: آن نگار گلخنی را خانه گرمک یافتند - عشقبازان رفته او را بام پستک یافتند

شماره ۱۲۷ - غوزه چین: با نگار غوزه چین گفتم جفایت می کشم - گر شوی همصحبت من پخته هایت می کشم

شماره ۱۲۸ - کشتین گیر: شوخ کشتین گیر با من مشق پیچ و تاب کرد - خانه من رفت و تنبان را کشید و خواب کرد

شماره ۱۲۹ - سیمکش: سیمکش امرد که باشد شوخ سیمین پیکری - از میان عاشقان دارد به سیم آور سری

شماره ۱۳۰ - ملتقچی: چون فتیله شوخ ملتقچی ز حرفم سرنتافت - تا نیامد خانه من بوی دارو را نیافت

شماره ۱۳۱ - پوست جلاب: پوست جلاب امرد من دوش با من گشت دوست - خانه من آمد و او را جدا کردم ز پوست

شماره ۱۳۲ - کرنایی: شوخ کرنایی دهان خود پر از زر می کند - هر شب از فریاد گوش عاشقان کر می کند

شماره ۱۳۳ - سورنایی: شوخ سرنایی مرا امشب به جستجوی شد - همره من آمد و در خانه من توی شد

شماره ۱۳۴ - سورنایی: شوخ سرنایی که می خواهد ز عشاق انجمن - می کند پیوسته ده انگشت خود را در دهن

شماره ۱۳۵ - دوکتراش: نگار دوکتراش من گذشت از چرخ غوغایش - چو دوک پیوسته در چرخند مرد و زن ز سودایش

شماره ۱۳۶ - دوکتراش: با نگار دوکتراش خویش سودا ساختم - رفتم و دوک برزه را در چرمکش جا ساختم

شماره ۱۳۷ - شربتگر: مه شربتگر من هر زمان در قهر می گردد - به کام عشقبازان شربت او زهر می گردد

شماره ۱۳۸ - صراف: پس از عمری شد آن سیمآور صراف یار من - سیه کاریی و قلابی بود منبعد کار من

شماره ۱۳۹ - اسپند سوز: دلبر اسپندسوزم بود با من در ستیز - خانه خود بردم و تا صبح کردم جست و خیز

شماره ۱۴۰ - سوداگر: دید حیران شوخ سوداگر من درویش را - خانه من آمد و واکرد رخت خویش را

شماره ۱۴۱ - شمشیرگر: آن بت شمشیرگر ما را به خود همدم نکرد - ریخت خون عشقبازان را و ابرو خم نکرد

شماره ۱۴۲ - شمشیرگر: دلبر شمشیرگر با من شبی شد میهمان - خانه من آمد و واکرد شمشیر از میان

شماره ۱۴۳ - خارکش: با نگار خارکش گفتم تو را اغیار نیست - گفت راه خانه سر کن هیچ گل بی خار نیست

شماره ۱۴۴ - گدا: صبحدم امرد گدایی با رخ همچون قمر - بر درآمد گفت خیری هست گفتم بیشتر

شماره ۱۴۵ - پاده چی: پاده چی امرد ندارد کار با بود و نبود - می رود دنبال هر کس تا علف زاری نمود

شماره ۱۴۶ - پاده چی: پاده چی امرد که از رخ دشت را پر لاله کرد - عشقبازان را علف زار خطش گوساله کرد

شماره ۱۴۷ - پاده چی: آن نگار پاده چی را دوش میهمان ساختم - بردم او را خانه و گوساله گردان ساختم

شماره ۱۴۸ - قصه خوان: قصه خوان امرد مرا با خویش آخر یار کرد - همره من خانه آمد نذر خضرم کار کرد

شماره ۱۴۹ - خشت پز: خشت پز امرد که باشد خشت او پیوسته سست - هر که دید از دور او را گفت خشتک نادرست

شماره ۱۵۰ - جیبه گر: جیبه گر امرد نکرد از بی پلی با من سخن - گفتم ای بد خرد ز تیر ناوکم اندیشه کن

شماره ۱۵۱ - شربتگر: زهر خوردم آن بت شربتگرم تحسین نکرد - جان به تلخی می دهم گفتم لبی شیرین نکرد

شماره ۱۵۲ - بریانگر: بعد عمری شوخ بریانگر دکان خود گشاد - استخوانهای مرا در دیگ بریان کرد و داد

شماره ۱۵۳ - شالی کار: گفتمش با شوخ شالی کار ای نازک نهال - در قفای خرمنت تا کوفتن هستم کشال

شماره ۱۵۴ - نی نواز: نی نواز امرد که نالانم ز دستش چون جرس - در میان عاشقان باشد به نی پر همنفس

شماره ۱۵۵ - نی نواز: نی نواز امرد مرا دیروز با خود یار کرد - در نیستان بردم او را ناله های زار کرد

شماره ۱۵۶ - نی نواز: نی نواز امرد که باشد آه و افغان مشربش - می شود در ناله نی را نارسانده بر لبش

شماره ۱۵۷ - نی نواز: نی نواز امرد بود در نی نوازی اوستاد - خانه من آمد و انگشت را بر لب نهاد

شماره ۱۵۸ - تخمباز: دی به شوخ تخمبازی قصد یاری ساختم - جمع کردم دلبران را و قطارک باختم

شماره ۱۵۹ - کشتی بان: گفتمش با شوخ کشتی بان مراد من برآر - گفت در گرداب افتادی به امید کنار

شماره ۱۶۰ - نداف: دلبر نداف آمد خانه ام را دید و رفت - پخته های خویش را با یکدگر پیچید و رفت

شماره ۱۶۱ - نداف: دلبر نداف را امشب به سامان ساختم - بر دکانش رفتم امشب پخته پران ساختم

شماره ۱۶۲ - کبوتر باز: با کبوتر باز شوخی صرف کردم دانه را - بردم او را ساختم خالی کبوتر خانه را

شماره ۱۶۳ - دیگ ریز: دی نگار دیگ ریزم باده نوشیدن گرفت - عاشقان را خانه خود برده جوشیدن گرفت

شماره ۱۶۴ - ماهی گیر: شوخ ماهیگیر امشب در کنار آب رفت - هر که آمد دام خود را پهن کرد و خواب رفت

شماره ۱۶۵ - خراسبان: دلبر خراسبان گفتا که وقتم هست تنگ - مزد کار از من گرفت و ماند دستش زیر سنگ

شماره ۱۶۶ - معمار: شوخ معمارم به عالم طرح نو انداخته - از پی تعمیر هر جا رفته گنبد ساخته

شماره ۱۶۷ - کشتین گیر: شوخ کشتین گیر با من مشق کشتین یاد داد - دست خود بر بند تنبانش زدم بر اوفتاد

شماره ۱۶۸ - بندباف: پنجه آن بندباف امرد به بازو تافتم - بند دستش را گرفتم خانه بردم بافتم

شماره ۱۶۹ - آسیابان: با نگار آسیابان گفتم ای عمر ابد - گفت اگر امشب بیایی با تو نوبت می رسد

شماره ۱۷۰ - مسحی دوز: شوخ مسحی ز خود را دوش گفتم مدعا - در جوابم دوخت چشم خویش را بر پشت پا

شماره ۱۷۱ - بلبل باز: شوخ بلبل باز من با من رام شد در یک نفس - بردم او را خانه و کردم نفس را در قفس

شماره ۱۷۲ - اشتکباز: شوخ اشتکباز من کارش بود دستک‌زنی - در میان دلبران طاق است در جفتک‌زنی

شماره ۱۷۳ - قلندر: دی قلندر امردی گفت آشنای من تویی - پهلوی او رفته گفتم متکای من تویی

شماره ۱۷۴ - شاعر: شوخ شاعر مصرع برجسته‌ای باشد به عصر - بردم او را خانه و خواندم به گوشش نظم و نثر

شماره ۱۷۵ - گوگردی: دوش گوگردی پسر گوگرد خود از سر گرفت - اندک از سوز دل گفتم جوابش در گرفت

شماره ۱۷۶ - دهقان: دوش رفتم خرمن آن شوخ دهقان روفتم - جمع کردم خاطر خود را و آنگه کوفتم

شماره ۱۷۷ - ماشکار: ماشکار امرد بود چون سرو سبز و خوش ادا - عاشقان را ساخته سودای خالش پیش پا

شماره ۱۷۸ - جواری کار: با جواری کار شوخی گفتمش حرفی بد زد - سر به پیش افگند و از شرمندگی بالا نکرد

شماره ۱۷۹ - جوفروش: جوفروش امرد که باشد دلبر عالیجناب - داده های خویش را با من کند جوجو حساب

شماره ۱۸۰ - ارزن کار: شوخ ارزن کار هر دم قد خود ته می کند - بر زمین گر ارزنی را یافت پر مه می کند

شماره ۱۸۱ - گندم کار: گفتمش با ماه گندم کار با من دار گوش - بوده در عهد خود گندم نمای جوفروش

شماره ۱۸۲ - خواجه زاده: گفتمش با خواجه زاده از غمت هستم ملول - پیرخواهی شد اگر سازی نیاز من قبول

شماره ۱۸۳ - کمانگر: با آن بت کمانگر تیری به کف رسیدم - در خانه کمانش انداختم کشیدم

شماره ۱۸۴ - کمانگر: دوش از وصل کمانگر امردی کردم حضور - گوش او بگرفتم و در خانه آوردم به زور

شماره ۱۸۵ - کاردگر: کاردگر امرد که چون او نیست در شهر اوستاد - خانه من آمد امشب کارد زیر سر نهاد

شماره ۱۸۶ - کاردگر: آن کاردگر چو آتش هر دم پی ستیز است - پرداز چرخ و تیغش از بس که تند و تیز است

شماره ۱۸۷ - کهله بر: کهله بر امرد که دست خویش می سازد علم - می کند سر پنجه ناخن دراز آن را قلم

شماره ۱۸۸ - تسمه گر: گرچه با من آن نگار تسمه گر هم مکتب است - کرده هایش بی ته است و گفته هایش قالب است

شماره ۱۸۹ - کلوته فروش: مه کلوته فروشم که هست زیب چمن - کلوته وار رقیبان اوست دستک زن

شماره ۱۹۰ - مسئله گو: گفتم به شوخ مسئله گو ای پری لقا - افتاده است مسئله مشکلی مرا

شماره ۱۹۱ - شیرپز: شیرپز امرد که آمد از دهانش بوی شیر - عاشقان را شد ز سودایش رگ و پی جوی شیر

شماره ۱۹۲ - مؤذن: وقت خفتن ساختم شوخ مؤذن را دعا - قامت خود راست کرد و گفت در مسجد درا

شماره ۱۹۳ - ملاامام: با مه ملا امامم دوش کردم اقتدا - در قفایش سجده با شکر آوردم بجا

شماره ۱۹۴ - ملاامام: دلبر ملا امامم جای در محراب کرد - عاشقان را در قفای خویش برد و خواب کرد

شماره ۱۹۵ - صوفی: دلبر صوفی به ذکر خود مرا دلریش کرد - عاشقان را توبه ها داد و مرید خویش کرد

شماره ۱۹۶ - پیکچی: پیکچی امرد که خوی شمع و خوی او یکیست - پیش چشم عشقبازان پشت و روی او یکیست

شماره ۱۹۷ - محتسب: دوش کردم با نگار محتسب از دور هشت - ذره را بگرفت در دست و برهنه کرد پشت

شماره ۱۹۸ - محتسب: آن نگار محتسب را دوش دیدم مست خواب - خانه خود بردم و تا روز کردم احتساب

شماره ۱۹۹ - قصه خوان: آن نگار قصه خوان تا کرده چادر معرکه - عاشقان را صحبت او کرده پا در معرکه

شماره ۲۰۰ - تربز فروش: دلبر تربز فروشم رو به هر سو می کند - چون دچارش می شوم تربزچه را رو می کند

شماره ۲۰۱ - نقاره چی: شوخ نقاره چی را بردم شبی به خانه - از ذوق می زدم من تا روز شادیانه

شماره ۲۰۲ - ماهی پز: ماهی پز امردی را بردم به صبحگاهی - در خانه وا نمودم تا پشت گاو ماهی

شماره ۲۰۳ - ماهی پز: دلبر ماهی پزم باشد به رخ چون آفتاب - ماهی خود را درون دیگ او کردم کباب

شماره ۲۰۴ - ماهی گیر: شوخ ماهی گیر باشد دلربای شوخ و شنگ - خانه من آمد و افتاد در کام نهنگ

شماره ۲۰۵ - شیخ زاده: آن شیخ زاده امرد با من نمی شود یار - با علت مشایخ آخر شود گرفتار

شماره ۲۰۶ - قالب تراش: بت قالب تراش سیم غبغب - تو را شد خویش را درویش قالب

شماره ۲۰۷ - عینک ساز: شوخ عینک ساز را دایم بود در عین چشم - لیک باشد از برای عشقبازان چار چشم

شماره ۲۰۸ - چلپک پز: گفتمش با ماه چلپک پز ز غم لب می گزم - گفت بنشین بهر روح پیر چلپک می پزم

شماره ۲۰۹ - باغبان: باغبان امرد به باغش خویش را انداختم - ریختم از دیده خود اشک و شبنم ساختم

شماره ۲۱۰ - خشت ریز: خشت ریز امرد که زو خاک وجودم بیختم - رفتم و نم کردم و در قالب او ریختم

شماره ۲۱۱ - نجار: دلبر نجار با من آیت الکرسی بخواند - بر دکان خویش مارا برد و بر کرسی نشاند

شماره ۲۱۲ - آرد بیز: آرد بیز امرد به مژگان عاشقان را کارد زد - دست سوی ایلکش بردم به چشم آرد زد

شماره ۲۱۳ - سوهانگر: دلبر سوهانگر من خویش را پابست کرد - زین هنر خود را به پیش عاشقان سرپست کرد

شماره ۲۱۴ - نان پز: نان پز امرد که باشد نرم مانند خمیر - بر تنورش می توان چسبید همچون خوی گیر

شماره ۲۱۵ - زواله تاب: شوخ زواله تاب مرا آب داد و رفت - بر دامنش چو دست زدم تاب داد و رفت

شماره ۲۱۶ - ایلک باف: ماه ایلک باف با من کرد سودا برگشاد - آردهای من گرفت و پشم ایلک را نداد

شماره ۲۱۷ - موی تاب: گفتمش با موی تاب امرد تویی عمر ابد - گفت اسیرم شو که مویی در رسن باشد مدد

شماره ۲۱۸ - چرم گر: چرم گر امرد که او را هست دستی بر گشاد - عاشقان را پوست تخته گرم کرد و آش داد

شماره ۲۱۹ - چرم گر: آن نگار چه مگر را دوش کردم میهمان - خاله من آمد و شد میشی او سختیان

شماره ۲۲۰ - چرم گر: با نگار چرمگر دیروز یاری ساختم - آهک حل کرده در سنگ آب او انداختم

شماره ۲۲۱ - زین گر: خانه زین آن بت زینگر عمارت می کند - هر که زین گوید به پشت خود اشارت می کند

شماره ۲۲۲ - زین گر: دوش گفتم با نگار زینگر حرف درشت - صبحدم آمد به سوی خانه من زین به پشت

شماره ۲۲۳ - مهر کن: آن نگار مهرکن دارد سری با اهل درد - خط برآورد و دهان عاشقان را مهر کرد

شماره ۲۲۴ - رنگریز: کردمش با رنگریز امرد شبی گفت و شنود - پشت دستی زد که شد چشمم سیه رویم کبود

شماره ۲۲۵ - رنگریز: رنگریز امرد دکان خویش را واکرد و رفت - در خم خود کله نیل مرا جا کرد و رفت

شماره ۲۲۶ - گورکاو: حال خود با گورکاو امرد شبی گفتم ز درد - گفت فردا در کدامین گور خواهی خواب کرد

شماره ۲۲۷ - کبوترباز: آن کبوتر باز امرد دل بود قربان او - عشقبازانند سرگردان چنبر دان او

شماره ۲۲۸ - کبوترباز: با کبوتر باز شوخی صرف کردم دانه را - بردم او را ساختم خالی کبوتر خانه را

شماره ۲۲۹ - درودگر: شوخ درودگر نکند راست خانه را - تا رفته بر درش نکنم سخت خانه را

شماره ۲۳۰ - یخ فروش: آن شوخ یخ فروش که از اهل درد شد - در خانه بردم و دل عشاق سرد شد

شماره ۲۳۱ - سیاهی فروش: گفتم شبی به شوخ سیاهی فروش خود - از من چه دیده یی که سیاهی نمی کنی

شماره ۲۳۲ - نجار: دلبر نجار امشب کار عالم کرد و رفت - تیشه را بگرفت سنج خانه محکم کرد و رفت

شماره ۲۳۳ - نجار: دلبر نجار من بیرون شد از مأوای خود - خانه من آمد و زد تیشه را بر پای خود

شماره ۲۳۴ - چیت گر: آن نگار چیت گر آمد شبی بر سر مرا - نیست دیگر آرزوی بالش و بستر مرا

شماره ۲۳۵ - قوناق: دلبر قوناق دلالم بود در شهر طاق - عاشقان را کرده است امروز سودایش فراق

شماره ۲۳۶ - صحاف: یا مه صحاف امشب قصد یاری ساختم - در دکانش رفتم و اسکنجه کاری ساختم

شماره ۲۳۷ - نوره ساز: نوره ساز امرد ز حالم مو به مو پرسید و رفت - جامه خود را کشیدم آمد و مالید و رفت

شماره ۲۳۸ - نوره ساز: نوره ساز امرد که باشد مو به مویم آشنا - دست او بوسیده گفتم در پس چرخی بیا

شماره ۲۳۹ - سیه کار: دوش آن بت سیه کار با بنده کرد تسلیم - همیان پشت او را پر کردم از زر و سیم

شماره ۲۴۰ - خرکار: دلبر خر کار اسباب سفر تیار کرد - عشقبازان را به دست خود گرفت و بار کرد

شماره ۲۴۱ - شمع ریز: شمع ریز امرد که جان بخشد تن افسرده را - زنده سازد قالب او شمع های مرده را

شماره ۲۴۲ - شمع ریز: شمع ریز امرد که شبها بودم از وی بی قرار - خانه خود برده گشتم گرد او پروانه وار

شماره ۲۴۳ - شماع: دلبر شماع من سودای روغن می کند - از برای عشقبازان خانه روشن می کند

شماره ۲۴۴ - شماع: زان مه شماع امشب خانه روشن ساختم - قالبش را خانه بردم پر ز روغن ساختم

شماره ۲۴۵ - شماع: زان مه شماع روشن ساختم کاشانه را - خانه خود بردم و کشتم چراغ خانه را

شماره ۲۴۶ - زردک فروش: دلبر زردک فروشم چون مرا هر سوز دواند - گفتم از دستت به صحرا زردک ریگی نماند

شماره ۲۴۷ - زردک فروش: با مه زردک فروشم گفتگوها ساختم - زردک ناشسته را در بام او انداختم

شماره ۲۴۸ - کیمخت گر: دلبر کیمخت گر باشد جفا آئین او - خانه من آمد و کیمخت شد قرقین او

شماره ۲۴۹ - کیمخت گر: دلبر کیمخت گر ماه فسونگر می شود - هر که پا در کوچه او می نهد خر می شود

شماره ۲۵۰ - سنبوسه پز: دلبر سنبوسه پز ناگه مرا از دور دید - جانب سنبوسه اش کردم اشارت لب گزید

شماره ۲۵۱ - سنبوسه پز: دلبر سنبوسه پز کردم دکانش رفت و روب - نرم کردم استخوانهایش به ضرب قیمه کوب

شماره ۲۵۲ - قتمال پز: دلبر قتمال پز گفتم دلم از توست شاد - گفت دیگر غم مخور نان تو در روغن فتاد

شماره ۲۵۳ - قبضه بند: قبضه بند امرد نیارد هیچ کس را در نظر - عاشقان را بیندش از دور گرداند سپر

شماره ۲۵۴ - قبضه بند: قبضه بند امرد برای کشتنم خنجر کشید - آمده دامان خود را چون سپر بر سر کشید

شماره ۲۵۵ - نیزه دست: نیزه دست امرد به سوی من سری جنباد و رفت - نیزه خود را نمودم پشت خود گرداند و رفت

شماره ۲۵۶ - سنگ زن: سنگ زن امرد ز دستم خورد چندین زخم ها - خانه من آمد و گفتا بده مرهم بها

شماره ۲۵۷ - سنگ زن: سنگ زن امرد ز جنگ سنگ دایم دم زند - عاشقان را بیند از دور و به سنگ کم زند

شماره ۲۵۸ - شب باز: دلبر شب باز با من دوش صورتها نمود - همره خود خانه آوردم به هر صورت که بود

شماره ۲۵۹ - مارباز: گفتمش با مارباز امرد که با من یار شو - ز هر چشمی کرد و گفتا در ره خود راست رو

شماره ۲۶۰ - کاغذ گر: بدن آن نگار کاغذ گر - کاغذ مهر کرده را ماند

شماره ۲۶۱ - حکاک: دلبر حکاک من با چرخ دارد جنگ را - می کند سوراخ با الماس مژگان سنگ را

شماره ۲۶۲ - گلخن تاب: شوخ گلخن تاب من دارد جمال آتشین - عاشقان را صحبت او کرده خاکستر نشین

شماره ۲۶۳ - کاسه باز: کاسه باز امرد چنین کرده به شهر آئین خود - رفته گرداند به هر جا کاسه چوبین خود

شماره ۲۶۴ - تسمه باز: تسمه باز امرد که پشت تسمه را رو می کند - در شکافش هر که قلب انداخت یرغو می کند

شماره ۲۶۵ - مشکباز: با مشکباز امردی شب تا سحر گفتم خواص - گر روی بر آسمان از من نخواهی شد خلاص

شماره ۲۶۶ - جغرات فروش: جغراتفروش آنکه بود داغ خریدار - چون خمره جغرات کند خواب به بازار

شماره ۲۶۷ - رنگین فروش: دلبر رنگین فروشم شهر آئین می کند - دامن خود را ز خون خلق رنگین می کند

شماره ۲۶۸ - قماری: آن قماری امرد من باخت نقشی بر مراد - عاشقان را خانه خود برد و خود را بای داد

شماره ۲۶۹ - ریش آرا: شوخ ریش آرا فروشم باشد از دی دل به درد - کفچه زد چندان که تخم عاشقان را هیچ کرد

شماره ۲۷۰ - کرباس جلاب: دلبر کرباس جلابم به هر کس می تند - چون نمایم خویش را از دور گزگز می کند

شماره ۲۷۱ - کوکناری: گفتمش با شوخ کوکناری رخم از توست زرد - دامن خود برکفم داد و سخن را صاف کرد

شماره ۲۷۲ - کاردگر: کاردگر امرد شبی بر آتش من آب زد - سینه تفسیده ام را دید و چرخ و تاب زد

شماره ۲۷۳ - قفل گر: قفل گر امرد مرا کرد از در خود ناامید - گفتمش قفل تو را خواهم گشادن بی کلید

شماره ۲۷۴ - قفل گر: قفل گر امرد میان ما و او سودا نشد - تا نیامد خانه ام قفل دل او وا نشد

شماره ۲۷۵ - قفل گر: با نگار قفل گر دیروز سودا ساختم - پره های قفل او را رفته بیجا ساختم

شماره ۲۷۶ - قفل گر: با نگار قفل گر گفتم دکان خود نمای - در جوابم گفت قفل من بود مشکل گشای

شماره ۲۷۷ - خس کش: شوخ خس کش را سخن چندان که گفتم کس نشد - در جوابش هر چه بود انداختم پی خس نشد

شماره ۲۷۸ - مشکاب: مشکاب امرد من لب تشنه را بی تاب کرد - در درون خانه تا بردم دلم را آب کرد

شماره ۲۷۹ - مرده شوی: مرده شوی امرد که یاد از آب حیوان می دهد - زنده را جان می ستاند مرده را جان می دهد

شماره ۲۸۰ - مرده شوی: مرده شوی امرد که جان بخشد تن افسرده را - زنده گرداند چو گیرد دست نبض مرده را

شماره ۲۸۱ - مصور: یک دم آن شوخ مصور چهره با من وا نکرد - تا نبردم خانه خود صورتی پیدا نکرد

شماره ۲۸۲ - شاطر: دلبر شاطر دمی بر مدعای من نشد - رفت و آمد تا نکردم آشنای من نشد

شماره ۲۸۳ - حافظ: دلبر حافظ من غمدیده را دلشاد کرد - خانه بردم دست را بر رو زد و فریاد کرد

شماره ۲۸۴ - حافظ: از نوای آن مه حافظ سخن سر ساختم - خانه خود بردم و آهنگ دیگر ساختم

شماره ۲۸۵ - لچک دوز: تا لچک دوزی شده زنجیر مو را دلپسند - شد سر پست لچک دوزان ز سودایش بلند

شماره ۲۸۶ - روغنگر: دلبر روغنگر امشب گشت با من همنشین - شکرلله گشتم آخر که خدای روغنین

شماره ۲۸۷ - روغنگر: دلبر روغن فروشم می کشد روغن ز آب - هر کجا سر می نهد کنجاره می بیند به خواب

شماره ۲۸۸ - جگر کباب پز: شوخ جگر کباب پزم هست آفتاب - در خانه تا برم جگرم می کند کباب

شماره ۲۸۹ - حلیم ساز: شوخ حلیم ساز که پیوند اوست سست - کار من شکسته ازو می شود درست

شماره ۲۹۰ - خمیرگیر: شوخ خمیرگیر که نرم است چون پنیر - دایم به زور مشت کند خواب چون خمیر

شماره ۲۹۱ - آهنگر: با مه آهنگر از سندان و دم گفتم سخن - گفت اگر از اهل پتکی پیش آی و دم مزن

شماره ۲۹۲ - آهنگر: راه آهنگر سپر کردم به مژگان رفت و روب - خانه من رفت و گفتا آهن سردی مکوب

شماره ۲۹۳ - آهنگر: رفتم امشب بر دکان شوخ آهنگر ز غم - زد به روی آتش خود مشت آب و دم مزن

شماره ۲۹۴ - کرنایی: شوخ کرنایی که باشد تیز چشم و جنگجو - عاشقان را می گریزاند به آواز گلو

شماره ۲۹۵ - کرنایی: شوخ کرنایی مرا با خویش آخر یار شد - خانه من آمد و خود را به عالم کار شد

شماره ۲۹۶ - بریانگر: گفتمش با شوخ بریانگر بکن درمان من - سوختم آبی بزن بر سینه بریان من

شماره ۲۹۷ - دوکتراش: با زنان دارد ز چرمک دوکتراش من سخن - چرخ اگر این است چرمک باز می باید شدن

شماره ۲۹۸ - دوکتراش: دوکتراش امرد سر خود گاه بالا می کند - از خریداران به چرمک باز سودا می کنند

شماره ۲۹۹ - دارباز: دارباز امرد که باشد مشق او مرغوب من - می کند شب تا سحر بازی به لنگر چوب من

شماره ۳۰۰ - دارباز: دارباز امرد چو مه جایش بود بر آسمان - عاشقان را بسته است آن نازنین بی ریسمان

شماره ۳۰۱ - هیزم فروش: با مه هیزم فروش از سوز دل گفتم سخن - گفت خود را روز محشر کنده دوزخ مکن

شماره ۳۰۲ - کاتب: دلبر کاتب که می داند سراسر حال من - خط روی اوست فردا نامه اعمال من

شماره ۳۰۳ - کاتب: دلبر کاتب خط او کرده چشمم را سیاه - صفحه رویش مرا شد تخته مشق نگاه

شماره ۳۰۴ - کاتب: شوخ کاتب کرد امشب بر کف دستم رقم - نیست در خاطر تو را اندیشه از لوح و قلم

شماره ۳۰۵ - کاتب: دلبر کاتب شبی گردید با من همنشین - گفت من فردا چه گویم یا کرام الکاتبین

شماره ۳۰۶ - دروازه بان: از پی آن دلبر دروازه بان ای دوستان - رفته رفته عاشقان را رام شد دروازه بان

شماره ۳۰۷ - شوخ ملتانی: شوخ ملتانی گرو از غنچه های گل گرفت - هر که پیش آمد به بینی خط کشید و پل گرفت

شماره ۳۰۸ - مارباز: مارباز امرد مرا گردید بی افسون دچار - همره من خانه آمد گفت داری شاخ مار

شماره ۳۰۹ - مارباز: مارباز امرد که از سر تا به پا زهر آب خشم - عشقبازان را به زهر چشم کشت آن مار چشم

شماره ۳۱۰ - گلکار: با مه گلکار خود گفتم تو را یاری کنم - هر کجا ویرانه داری تو گل کاری کنم

شماره ۳۱۱ - کچکول پز: با مه کچکول پز گفتم که حمالی کنم - پیش کچکول تو یک ساعت دلی خالی کنم

شماره ۳۱۲ - بزاز: شوخ بزاز از میان عاشقان یار من است - بار پیچ کهنه او خاصه کار من است

شماره ۳۱۳ - خارکش: خارکش امرد که گل دارد جمالش را هوس - می دهد دامان به دست کوته هر خار و خس

شماره ۳۱۴ - طبیب: تا ز من شوخ طبیب احوال پرسیدن گرفت - نبضم از جا در تحرک آمد و جستن گرفت

شماره ۳۱۵ - طبیب: زان طبیب امرد به درد خویشتن جستم دوا - گفت امشب خانه ات را می کنم دارالشفا!

شماره ۳۱۶ - چوپان: دوش در صحرا به چوپان امردی آویختم - خون خود چون شیر در اشکنبه او ریختم

شماره ۳۱۷ - شمشیرگر: دلبر شمشیرگر تیغ جفا بر سر براند - گردن کج کرده ام را در پهلو نشاند

شماره ۳۱۸ - شمشیرگر: آن بت شمشیرگر ما را به خود همدم نکرد - ریخت خون عشقبازان را و ابرو خم نکرد

شماره ۳۱۹ - اوتی کش: دمی نگار اوتی کش را برده میهمان ساختم - در زمان خود را درون کوره اش انداختم

شماره ۳۲۰ - اوتی کش: شوخ اوتی کش که او را بود خوی آتشی - بردم او را خانه کردم تا سحر اوتی کشی

شماره ۳۲۱ - تیمبان: شوخ تیمی با خریداران محمل هست یار - می کنم از بی پلیها تیمبانی اختیار

شماره ۳۲۲ - دیگ ریز: دیگریز امرد که باشد روی او مانند ماه - بردم او را خانه روی عاشقانش شد سیاه

شماره ۳۲۳ - فیل بان: آن نگار فیل بان سبز است و شیرین چون نبات - عاشقان را کرده سودای رخ او فیل مات

شماره ۳۲۴ - فوطه دار: فوطه دار امرد به پیشم فوطه ای را ماند و رفت - طاس جستم کاسه چوبین خود گرداند و رفت

شماره ۳۲۵ - ملتقچی: چون فتیله بس که ملتقچی پر از تاب رفت - عاشقان خویش را فریاد کرد و خواب رفت

شماره ۳۲۶ - سرمه کش: آن نگار سرمه کش را چشم دایم سرمه ساست - خاک پای او به چشم عشقبازان توتیاست

شماره ۳۲۷ - گلفروش: گلفروش امرد به دستم دوش گل داد و گرفت - شکرلله شد میان ما و او داد و گرفت

شماره ۳۲۸ - میرشکار: شوخ میرشکار دارد چوبی و شهباز را - از میان عاشقان خویش کرده چوبی باز را

شماره ۳۲۹ - حمال: دلبر حمال عالم را غمش بی تاب کرد - بار خود را چون به پشت او نهادم خواب کرد

شماره ۳۳۰ - غلافدوز: شوخ غلافدوز به ما این همه ملاف - چنان گرفته ایم تو را کارد با غلاف

شماره ۳۳۱ - تیرگر: تیرگر امرد مرا یاد وصالش پیر کرد - خانه من آمد و خود را نشان تیر کرد

شماره ۳۳۲ - تیرگر: آن تیرگر که سینه فگارم ز تیر او - در تاب گشته ام ز غم تاب گیر او

شماره ۳۳۳ - کاسه گر: نگار کاسه گرم قرص مه بود نانش - گدای کاسه گرانند عشقبازانش

شماره ۳۳۴ - کنب تاب: کنب تاب شوخ مه پر فسنم - ز سودای زلفش کنب می کنم

شماره ۳۳۵ - بادبرک ساز: نگار بادبرک ساز را من مسکین - به آسمان رود از پای و کشم زمین

شماره ۳۳۶ - یورمه دوز: نگار یورمه دوزم شود سراپا خشم - کسی که دوخته باشد به روی کارش چشم

شماره ۳۳۷ - خمیرگیر: شوخ خمیرگیر به پل هشت می زند - هر کس که دیر می رسد او مشت می زند

شماره ۳۳۸ - ریخته گر: نگار ریخته گر جانم آب کرد و گریخت - قفای او چو دویدم به قالب خود ریخت

شماره ۳۳۹ - لته فروش: ز ماه لته فروشم کسی نیاساید - چرا که از سخنش بوی لته می آید

شماره ۳۴۰ - نمک فروش: ماه نمکفروش که آشوب دهر شد - او را به خانه بردم و شوری به شهر شد

شماره ۳۴۱ - جامه فروش: نگار جامه فروشم خوش است بالایش - کشم چو جامه در آغوش قد رعنایش

شماره ۳۴۲ - خواص گوی: شوخ خواص گوی ز درد من آب شد - داروی کار داد و مقید به خواب شد

شماره ۳۴۳ - شیشه گر: نگار شیشه گرم غایب است در نظرم - اگر به دست من افتد به شیشه خانه برم

شماره ۳۴۴ - پتک فروش: ماه پتک فروش به پل کرده ماجرا - از دست او گرفتم و کردم به زیر پا

شماره ۳۴۵ - ارباب زاده: ارباب زاده رفت و دلم را فگار کرد - غمهای او به دهر مرا پای کار کرد

شماره ۳۴۶ - مشک ساز: ای دوستان ز شوخ مشک ساز الحذر - دوکان اوست پر ز مشک های گربه سر

شماره ۳۴۷ - غربال باف: دلبر غربال باف امشب مرا خوشحال کرد - همره من رفت و روی خانه را غربال کرد

شماره ۳۴۸ - سه تاری: شوخ سه تاری مرا هر روز می گردد دچار - لیک می آید به سوی خانه ام شبهای تار

شماره ۳۴۹ - سه تاری: شوخ سه تاری که می گوید به عشاقان نوا - خانه من رفت از تار سرش آمد صدا

شماره ۳۵۰ - بربند باف: دلبر بربندبافم را رگ جهانهاست تار - روز و شب باشد به عشاقان خود در عین کار

شماره ۳۵۱ - طراح: دلبر طراح من دارد عجب آی و روی - کرده پیدا از برای عاشقان طرح نوی

شماره ۳۵۲ - نقاش: دلبر نقاش من دارد رخ چون آفتاب - عاشقان را بیند از دور و زند نقشی بر آب

شماره ۳۵۳ - جلودار: با جلودار امردی گفتم مرا شو میهمان - دامن خود بر زد و شد پیش پیش من دوان

شماره ۳۵۴ - صابونفروش: دلبر صابون فروش از من دل غمناک برد - خانه من آمد و صابون خود را پاک برد

شماره ۳۵۵ - میخچه گر: نگار میخچه گر ساخته ز آهن ما - نشسته است به سودای میخ در یکجا

شماره ۳۵۶ - کلندگر: شوخ کلندگر که به جان شعله می زند - در هر زمین که دید مرا رود می کند

شماره ۳۵۷ - می فروش: می فروش امرد ز مستی با من امشب یار شد - در درون خانه من آمد و هشیار شد

شماره ۳۵۸ - توقوم دوز: شوخ توقوم دوز من هرگز مرا یاور نشد - پشت و رو شد کار و بارش توقومش دیگر نشد

شماره ۳۵۹ - علاف: دلبر علاف سودایش مرا دلخسته کرد - عاشقان را چون علف آورد بند و بسته کرد

شماره ۳۶۰ - علاف: دلبر علاف را بردم به سوی خانه دوش - گفت با من بوده‌ای گندم‌نمای جو فروش

شماره ۳۶۱ - کلابه کار: کلابه کار پسر دوش بر سر خم شد - سر کلابه من در دکان او گم شد

شماره ۳۶۲ - مکتب دار: شوخ مکتب دار پیش آمد مرا وقت سحر - کرد مکتب خانه را از دست من زیر و زبر

شماره ۳۶۳ - خورده فروش: دلبر خورده فروشم عاشقان را پیر کرد - خانه من آمد و درهای کو زنجیر کرد

شماره ۳۶۴ - میرشکار: شوخ میرشکار خون خلق بی اندازه ریخت - خانه من آمد و از طبل کوب من گریخت

شماره ۳۶۵ - میرشکار: شوخ میرشکار دارد طبل بار خوشنوا - خانه من آمد و شد طبل بارش بی صدا

شماره ۳۶۶ - کشتی بان: شوخ کشتی بان به خشکی کشتی خود راند و رفت - خانه من دوش آمد سینه پر نم ماند و رفت

شماره ۳۶۷ - سرکا فروش: دلبر سرکافروشم لطف بی اندازه داشت - خانه من آمد امشب ترشرویی را گذاشت

شماره ۳۶۸ - دلال پیاز: شوخ دلال پیازم داشت قصد ترکتاز - خانه خود بردم و کردم برهنه چون پیاز

شماره ۳۶۹ - چلپک فروش: دلبر چلپک فروش از عاشقان در رهن شد - خانه من آمد و مانند چلپک پهن شد

شماره ۳۷۰ - تحویل گر: دلبر تحویل گر با کهنه قال و قیل کرد - خانه من رفت و گفتا ماه نو تحویل کرد

شماره ۳۷۱ - زرشوی: دلبر زرشوی از من کرد جست‌و‌جوی زر - خانه خود بردم و با او نمودم جوی زر

شماره ۳۷۲ - جنگ مشتی: جنگ مشتی امرد من بود شوخ فتنه گر - کردم او را زیر دست خود به ضرب مشت زر

این آمار از میان ۴۱۰ بیت شعر موجود در گنجور از اشعار این بخش استخراج شده است.

توجه فرمایید که این آمار به دلایلی از قبیل وجود چند نسخه از آثار شعرا در سایت (مثل آثار خیام) و همینطور یک بیت محسوب شدن مصرع‌های بند قالبهای ترکیبی مثل مخمس‌ها تقریبی و حدودی است و افزونگی دارد.

آمار همهٔ شعرهای گنجور را اینجا ببینید.

وزن‌یابی دستی در بیشتر موارد با ملاحظهٔ تنها یک مصرع از شعر صورت گرفته و امکان وجود اشکال در آن (مخصوصاً اشتباه در تشخیص وزنهای قابل تبدیل از قبیل وزن مثنوی مولوی به جای وزن عروضی سریع مطوی مکشوف) وجود دارد. وزن‌یابی ماشینی نیز که جدیداً با استفاده از امکانات تارنمای سرود اضافه شده بعضاً خطا دارد. برخی از بخشها شامل اشعاری با بیش از یک وزن هستند که در این صورت عمدتاً وزن ابیات آغازین و برای بعضی منظومه‌ها وزن غالب منظومه به عنوان وزن آن بخش منظور شده است.

ردیف وزن تعداد ابیات درصد از کل
۱ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) ۳۳۱ ۸۰٫۷۳
۲ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) ۲۹ ۷٫۰۷
۳ مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) ۱۹ ۴٫۶۳
۴ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) ۱۳ ۳٫۱۷
۵ مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) ۶ ۱٫۴۶
۶ فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون) ۳ ۰٫۷۳
۷ مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف) ۳ ۰٫۷۳
۸ مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) ۱ ۰٫۲۴
۹ مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) ۱ ۰٫۲۴
۱۰ مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون) ۱ ۰٫۲۴
۱۱ فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون) ۱ ۰٫۲۴
۱۲ فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه) ۱ ۰٫۲۴
۱۳ فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) ۱ ۰٫۲۴

آمار ابیات برچسب‌گذاری شدهٔ این بخش با قالب شعری در گنجور به شرح زیر است:

ردیف قالب شعری تعداد ابیات درصد از کل
۱ غزل/قصیده/قطعه ۴۱۰ ۱۰۰٫۰۰