گنجور

 
 
 
بابافغانی

لعلت ازمی خنده بر برگ گل سیراب زد

شمع رویت شعله بر خورشید عالمتاب زد

دید در محراب نقش طاق ابرویت امام

شد دلش بیتاب و سر در گوشه ی محراب زد

دل که سوی غمزه ی مژگان خونریزت شتافت

[...]

عرفی

برهمن کیشم، که صدقم طعنه بر اصحاب زد

طاق آتشخانه ام صد خنده بر محراب زد

مرحبا ای عشق گلبانگی که بی آشوب تو

عافیت خوش تکیه ها بر بالش سنجاب زد

موج توفان سایه هر گه بر سر کشتی فکند

[...]

صائب تبریزی

مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد

شیشه می را به طاق ابروی محراب زد

چون بر آرم سر میان خاک و خون غلتیدگان؟

بال من سیلی به روی خنجر قصاب زد

صبح بیداری ندارد در پی این خواب گران

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

زاهد امشب تا سحر با ما شراب ناب زد

ساغری هر دم به طاق ابروی محراب زد

آنکه از عقل است جایش بر سر مسند، چرا

تکیه چون دیوانه بر خاکستر سنجاب زد؟

خاک بادا بر سرش، نام قناعت گر برد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه