گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

بوالحسن کاندر جهان کس نیست بی احسان او

مردی و رادیست سال و ماه رسم و سان او

چون بمیدان نیزه بردارند سالاران او

چون به ایوان باده بگسارند دلداران او

کافر از دوزخ نیارد یاد با میدان او

[...]

عطار

ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او

همچو من شو گرد یک یک حلقه سرگردان او

منت صد جان بیار و بر سر ما نه به حکم

وز سر زلفش نشانی آر ما را زان او

گاه از چوگان زلفش حلقهٔ مشکین ربای

[...]

ناصر بخارایی

یاد باد آن خط مشکین بر مه تابان او

یاد باد آن ماه مهرافروز نورافشان او

یاد باد آن بر زمین چون سرو بستان رفتنش

یاد باد آن بر سمند بادپا جولان او

رفت آن شاهی که چون خوان گستراندی روز بار

[...]

محتشم کاشانی

آن که شد تا حشر لازم صبر در هجران او

مرگ بر من کرد آسان درد بی درمان او

من که بی او زنده تا یک روز دیگر نیستم

چون نباشم تا ابد در دوزخ حرمان او

دارم اندر پیش از دوری ره مشکل که هست

[...]

صائب تبریزی

خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او

می شود زخم نمایان عمر جاویدان او

حسن شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود

شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او

آستین از شاخ گل دارند دایم بر دهن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه