گنجور

حاشیه‌ها

حبیب شاکر در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۸:

واقعا عالیه.یکی از یکی زیباتر

خسرو ترقی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۱:

خدیش : خاتون. بانوی خانه

حامد آذربایجانی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۰ در پاسخ به محمد رضا دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸:

درود. در بخش ویرایش متن شعر میتوانید این غلط ها را تصحیح کنید. به هر حال حجم کار را باید در نظر گرفت.

حامد آذربایجانی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴:

در بیت نوزدهم اگر سهراب سنان را به قول ویرایشگر محترم "سیخ" کرده پس چرا با نیزه میخ های خیمه را کنده؟!. مگر با نیزه اصلا میسر است که میخ های خیمه را کند؟!. ویرایش هم که کردم فرمودند "مربوط به نسخه دیگری است" و واقعا من متحیرم چطور متوجه این خطا نشده‌اند حضرات. سپاس

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۹ - حکایت:

 معنی مصرع میندای گلگون به روی زشت... 

 میندای فعل امر است مثل میندیش یا میندای.

میندای از  انداختن می آید که همان شکل دیگر  مینداز است که مخفف  شده و میندای  درآمده 

گلگون همان  غازه یا سرخاب، رنگ و روغنی است  که زنان به صورت می‌مالند 

در واقع سعدی  می‌خواهد بگوید اگر خدا صورت زشتی به تو داده  تو  با  غازه و سرخاب صورت که ظاهر است  سعی نکن زیبا  کنی  به باطن توجه کن و چند شاهد مثال هم می‌آورد:  مثل این که یک  سیاه پوست زنگی با حمام رفتن سفید  نخواهد شد یا یه  زور  گل از شاخ بید   نمی‌روید  طبع و سرشت گل  است  گل می دهد صورت ظاهر  نا زیبا هم   ضمیر  و باطن زیبا هموار کن. با تشکر  قاسم سُلگی 

مصطفی ا در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۹:

آقای رضای عزیز خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید و توضیح دادید. با سپاس

خانم الف در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۷:

حالا فهمیدم این شعر زیبای هوشنگ ابتهاج از کجا وام گرفته شده:

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی... به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

 

 

 

 

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶:

فوق العاده است این غزل

چه عاشقانه امروز زیر رخت بلوط درمزرع بلوط پیش گوسفندان این شعر راجستم مرور ولذت بردم درحالی که برگ ریزان پاییزی را مشاهده و نوای سه تار استاد پرویز مشکاتیان صدای بلند ملکوتی استاد شجریان را باجان ودل گوش میکردم تا این متن بماند یادگاری ✋✋💐💐

پریسا تاج میری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام:

به نظرم این که یک داستان باستانی و وابسته به دین زرتشتی رو با حضرت محمد و دین اسلام اغاز کرده یک ناهماهنگی ایجاد کرده و تناسبی ندارند.

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

درود برشما عزیزان گنجوری

واقعاکه غزل های حضرت سعدی چقدر روان وزیبا وچقدر هم عاشقانه

این شعر وغزل را استادان پرویز مشکاتیان موسوی و شجریان دربزم خصوص شور عاشقی فوق العاده دلنشین وزیبا اجرا کرده اند براستی که باید مفتخر بود وسپاس گذار خدا که چنین شاعران موسیقی دانان بنام وخوانندگان شهیر داریم‌ دست مریزاد 💐💐👍👍💛💛💚💚💛🙏

 

حمید رضا۴ در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۵ در پاسخ به Sina H دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵:

سلام سینای عزیز،

با اطلاعاتی که از خودت دادی، گمان میکنم هم سن و سال فرزندم باشی، و باز بر اساس همون اطلاعات باید به تو یقین بدم که دانش و سوادِ من در زمینه ادبیات فارسی شاید به چهار یا پنج درصد آنچه تو میدونی نباشه.

همه حاشیه هایی که حدود سه سال پیش نوشته بودی منطقی و از روی دانش و آگاهی بودند.

از اونجا که من علاقه ویژه ای به خیام و رباعیاتش دارم، پرسشی رو مطرح کردم، شاید کمی تحریک آمیز، با این امید که تو برداشتِ چهار سال پیشِ من رو نقد کنی و با هم گفتگویی داشته باشیم.

از حدود ده سال پیش که با سایت گنجور آشنا شدم، به سخنوران و سروده های اونها علاقمند شدم و کم کم شروع به نوشتن در بخش حاشیه ها کردم.

برخی نوشته هام رو تحسین میکردند که موجب خوشنودیم میشد. برخی از دوستان اشتباهاتِ من رو تصحیح میکردن که باز خوشحال میشدم و از اونها سپاسگزاری میکردم. عده ای هم من رو مورد توهین و حقارت و تمسخر قرار می دادند که من با احترام و بدور از خشم اعتراض میکردم، اما اجازه نمیدادم هرگز احساس بد و سرخوردگی به من راه پیدا کنه.

اینها رو نوشتم که از جوونهایی مثل تو درخواست و خواهش کنم که همیشه، در هر زمینه ای، با هر درجه از دانشی، با شهامت، هر آنچه در اندیشه دارید رو بگید و بنویسید و اگر اشتباه کردید، اجازه ندید هیچکس با هر اندازه دانشی به شما احساس بد بده. جوون های هر جامعه ای باید شکوفا بشن، وگر نه کل جامعه پژمرده میشه.

امیدوارم در صورت داشتن علاقه و وقت، حاشیه های بیشتری از شما ببینم و از اونها بهره ببرم.

در این فضای عمومی درست نمیبینم آنچه عمیقا درباره تو جوان کشورم احساس میکنم رو بیان کنم و این خودداری بسیار دشوار بوده.

تندرست و شاد و پیروز باشی، عزیزم

سین کاف در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:

یار مهروی مرا نیز به من بازرسان

آمین

محمد کوردی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۴ در پاسخ به مریم بکوک دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش:

ببخشید با استناد به چه مدرکی میفرمایید که نظامی به احتمال قوی ترک بوده است؟؟!!

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۴ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

تضمین غزل شماره ۱۴ حافظ
...............
با شراب و خرقه سوزی رند را آئین غریب
عشق شوی عقل آمد ،دل در آن کابین، غریب
چهره و خط تو بر صورتگران چین غریب
...............
گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب
************
خواب و راحت را طمع در این جهان ایدل مدار
بهر ما از خاکدان غم بدل بس شد غبار
گفت دولت آن بود بیخون دل آید کنار
...............
گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار
خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب
************
ناچشیده زان لبان اینجا بمیرم؟ ای صنم
عیب کردم بی دلان را، بی دلم من لاجرم
دل مقیم آنجا به شیدائی ،سقیم اینجا تنم
...........
خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
************
چشم چپ بستم نبیند دیده درتو جز براست
هر کجا باشی تفرج نیز آنجا شد بجاست
شرط عشق از احتمال اما محبت از وفاست
................
ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست
خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب
************
بس کمانداران  ناوک دور  چشم دلکشت
دام ره لعل می صاف لبان بی غشت
نشکفد لبها مگر با نکهت خُلق خوشت
..............
می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت
همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب
************

گرچه میبالم بخوداز فر واز فرهنگ تو

دل نیازارد مرا ای نازنین از جنگ تو
چون ربابم گوش مالی، نالم اندر چنگ تو
..................
جان دل شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو
در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب
************

عاقلان را نیست ،گر دیوانگان با جراتند
جمله درویشان و پاکان صاحبان همتند
دوستان در دور، رویت شاکران نعمتند
................
گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند
دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب
************

جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

تضمین غزل شماره ۱۴ حافظ
...............
با شراب و خرقه سوزی رند را آئین غریب
عشق شوی عقل آمد ،دل در آن کابین، غریب
چهره و خط تو بر صورتگران چین غریب
...............
گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب
************
خواب و راحت را طمع در این جهان ایدل مدار
بهر ما از خاکدان غم بدل بس شد غبار
گفت دولت آن بود بیخون دل آید کنار
...............
گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار
خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب
************
ناچشیده زان لبان اینجا بمیرم؟ ای صنم
عیب کردم بی دلان را، بی دلم من لاجرم
دل مقیم آنجا به شیدائی ،سقیم اینجا تنم
...........
خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
************
چشم چپ بستم نبیند دیده درتو جز براست
هر کجا باشی تفرج نیز آنجا شد بجاست
شرط عشق از احتمال اما محبت از وفاست
................
ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست
خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب
************
بس کمانداران  ناوک دور  چشم دلکشت
دام ره لعل می صاف لبان بی غشت
نشکفد لبها مگر با نکهت خُلق خوشت
..............
می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت
همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب
************

گرچه میبالم بخوداز فر واز فرهنگ تو

دل نیازارد مرا ای نازنین از جنگ تو
چون ربابم گوش مالی، نالم اندر چنگ تو
..................
جان دل شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو
در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب
************

عاقلان را نیست ،گر دیوانگان با جراتند
جمله درویشان و پاکان صاحبان همتند
دوستان در دور، رویت شاکران نعمتند
................
گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند
دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب
************

جاوید مدرس رافض

 

مسعود خان محمد در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۰ در پاسخ به محمد ضیایی دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۴ - مجذوب تبریزی:

من هم این موضوع به ذهنم رسید. جالب بود که این نظر شما رو دیدم.

احسان در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۶:

بنظر من جواب معنا داری نتونسته به شبهه ی خیام بده

خیام به سابقه علم،علم خدا،اشاره داره اگر خدا میداند که ما گناه میکنیم چرا مارا باز خواست بکند یا اینکه شریعت چرا امر ونهی میکند 

نعمت الله عبقری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۱ در پاسخ به حسین مطهری دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۵:

سلام دوست عزیز متاسفانه مصرعی که شما گفتید اشتباه و شعر اصلا در نداره و اگرم بزاری شعر رو خراب میکنه بالا درست شعر رو نوشتم

نعمت الله عبقری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۸ در پاسخ به فاضل دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۵:

بله دوست عزیزم  این شعر به این صورت هست

 

گر مرد رهی درون خون باید رفت

از پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به ره نهِ و هیچ مپرس

خود ره گویدت چون باید رفت

خسرو ترقی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۵:

یاد این بیت فردوسی افتادم

بزرگان به شادی بیاراستند

می و رود و رامشگران خواستند

۱
۶۳۱
۶۳۲
۶۳۳
۶۳۴
۶۳۵
۵۴۵۹