گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سُلگی قاسم .

سُلگی قاسم .

تاریخ پیوستن: ۱۲م تیر ۱۴۰۲

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۱۸


سُلگی قاسم . در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۸ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

بسیار نیکو  شرح  داده اید بسیار  لذت بردم 

سُلگی قاسم . در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:

خویشتن را آدمی ارزان فروخت

بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت[ فروخت]

ضبط صحیح  این بیت این گونه درست تر به نظر می‌آید

چون دوختن مناسب بیت نیست با توجه به مصرع  قبل 

ارزان  بودن با فروختن مناسب پس 

خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس خویش بر دلقی فروختن

باتشکر قاسم سُلگی 

 

سُلگی قاسم . در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۵ - حکایت:

سلام  عرض احترام  همه عزیزان گنجور  و آنهایی که نظر خود را فرمودند  شعر فوق 

چو غنچه گرت بسته بودی دهن

دریده ندیدی چو گل پیرهن

توضیحش این هست اگه دقت کنید می بینید  گل بیش‌از در معرض چیده شدن تست چون غنچه لفظ گل را به زبان آورده  یا به تعبیری در اثر رشد تبدیل  به گل شده خود را معرفی  کرده و اگر غنچه میماند گل نمیشد آسیب نمیدید به نظر میاد جناب سعدی  در لفافه  گفته:

غنچه  وقتی میخواب لب باز کنه و خود را گل معرفی کند او را دیده اند یا چیده اند پس با  حرف  زدن و گل گفتن و یا شکفتن باعث  شده  دیگران به خود جذب کند و انسان از روی زیبایی گل ، آن را از شاخه  جدا کنند توصیه  سعدی این است که تا میتونی  زیبایی خود را پنهان کنید و خوبی ها و زیبایی های خود در معرض  مزایده  نگذارید 

مولوی  هم سخنی نزدیک به این مضمون دارد 

دانه پنهان کن بکلی دام شو

 غنچه پنهان کن گیاه بام شو

 هر که داد او حسن خود را در مزاد

 صد قضای بد سوی او رو نهاد

باتشکر  قاسم سُلگی 

سُلگی قاسم . در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

شهوت و باد رابطه ای پر کاربرد دارد شهوت گاه در باد چنان به هم تنیده شده اند که صرفا با شنیدن باد باد غرور باد خشم باد شهوت به معنای معنای خاص خود یعنی ترص ولع زیادی در کار باد آز باد شهوت و....

باد شهوت باد با خشم باد آز

برد آنکه نبود اهل نماز 

پس باد خود سمبل است از حرص و ولع زیاد یک اضافه تشبیهی است که گاه خود واژه باد کفایت می‌کند برای خشم غرور 

فلانی باد در سرش دارد 

از طرب گشته بز آن زن هزار

در شرار شهوت خر بی‌قرار

از شادی آن زن چون باد بزان و جهنده هزار بار قوی تر شده

هزار نشان کثرت‌گرایی است

 

چه بزان که آن شهوت او را بز گرفت

بز گرفتن گیج را نبود شگفت

خود مولوی جواب میده نه هر باد جهنده ای؛ آن بادی که شهوت هم دارد و هم آن را فریفته و مفتون کرده باشد

میل شهوت کر کند دل را و کور

تا نماید خر چو یوسف نار

چون میل جنسی و شهوت هم آنسان را کور میکند و هم کَر ،

اشاره به حدیث حبُ لاشی یعنی و یعصم

آدم نسبت به چیزی که عاشق هست هم کرد است هم. کور

 

بز گرفتن یعنی فریفتن و حیله کردن و تندی جستن و در رفتن هم می‌شود معنی کرد

 خود ز باد بزان زاده اند

به مردم ز یزدان زاده اند

چو نار اگرم فروختن فرمایی

چو باد بزان شوم ز نا پروایی

باد جهنده ای که خود سریع است و آن بادی جهنده را که شهوت فریفته و جهنده تر کرده؛ گول زدن فریفتن چنین آدم گیجی جای تعجب ندارد/قاسم سُلگی 

سُلگی قاسم . در ‫۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:

شاه مصرع این غزل:

چرا این همه حرص حرفای یاوه دیگران را میخوری؟

او همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب  خود....

سُلگی قاسم . در ‫۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

در بیت سوم ضبط صحیح بیت اینگونه  است.

سَرُ دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند

ساقیانند که انگور نمی‌افشارند

 

سُلگی قاسم . در ‫۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

سلام ایم عزل مولانا  در یک جمله اراده عارفان  در اراده خالق و خدای عاشق گم گشته و چنان  در برابر  خدا هستی تسلیم  محض هستند که هیچ چیز  جز اراده او نمیخواهند  و این جماعت  چنان مست الهی هستند که احتیاج به مستی انگور ندارند  قاسم سلگی

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۴ - دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا:

هر که بستاند درسته نه بستاید 

 ستاید از ستایش می‌آید که ارتباط  معنایی ندارد

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

در خصوص  بیتی که بیشترین  اختلاف بر سر آن است / شاخ نبات....

با توجه اینکه نبات‌ از نیشکر درست می‌شود یکی از  خصوصیت شعر حافظ هم ، همچنان که برای زمان ما شیرین و قابل توجه و پر از معانی متفاوت است و در زمان خود حافظ همین  خصوصیت ابهام وعلی الخصوص مطرح بودن  شعر حافظ  در زمانه خود نیز و بیشتر به سبب ایهام  و ابهاماتی در شعر  حافظ وجود  دارد  از این رو   توجه به شعر حافظ  چه در گذشته چه الان . خود حافظ هم به  نوعی از این توجه  دیگران بهره جسته و بیتی از شر غرور  گفته و حال خود شیرینی سخن   و حال خوش خود را اینگونه بازگو کرده در واقع میخواد بگه من حافظ  که از  نی و  زبان قلم که از جنس نی بود و نی هم منشاء نیشکر و شیرینی است  بهره ادبی نموده می‌فرماید من حافظ  که  شهد و شکر  از زبانم و قلم  می‌چکد  به خاطر سختی بوده که از گذشته‌  در راه  این هنر کشیده ام 

وگرنه نه  اسم همسر  یا  معشوقه اش بوده  

شهد  از نی شکر می‌چکد  

از نوک قلم  حافظ  هم کلمات  شیرین  و دل نشین می‌چکد.  با تشکر  قاسم سُلگی

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۸ در پاسخ به ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

سلام بر کاربر  عزیر ساقی 

آفرین  مطالب که فرمودید  عالی و قابل  تأمل است 

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۹ - حکایت:

 معنی مصرع میندای گلگون به روی زشت... 

 میندای فعل امر است مثل میندیش یا میندای.

میندای از  انداختن می آید که همان شکل دیگر  مینداز است که مخفف  شده و میندای  درآمده 

گلگون همان  غازه یا سرخاب، رنگ و روغنی است  که زنان به صورت می‌مالند 

در واقع سعدی  می‌خواهد بگوید اگر خدا صورت زشتی به تو داده  تو  با  غازه و سرخاب صورت که ظاهر است  سعی نکن زیبا  کنی  به باطن توجه کن و چند شاهد مثال هم می‌آورد:  مثل این که یک  سیاه پوست زنگی با حمام رفتن سفید  نخواهد شد یا یه  زور  گل از شاخ بید   نمی‌روید  طبع و سرشت گل  است  گل می دهد صورت ظاهر  نا زیبا هم   ضمیر  و باطن زیبا هموار کن. با تشکر  قاسم سُلگی 

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۹:

با سلام و احترام  به تازگی  متوجه‌  شدم  بعضاً  کسانی هستند  که به نام خود از نظرات  دوستان  و فرهیختگان گنجور  استفاده  کرده و به کام خود دفتری درست میکنند و خطابه  بر پپا می‌کنند .

به قول مولانا :

یک سخن تازه‌ بگو تا دو جهان  تازه شود

وارهد از هر دو جهان بیحد و اندازه شود

چه ارزشی  دارد از آبشخور دیگران  استفاده  کنی بر تبل و کوس  منیت بکوبی اما  حتی  توان یک خط نقدو نظر  از خود نداری و درک ساده یک بیت عاجز هستی.

خواهش  دارم کسی  که از نظرات  دوستانِ نظردهنده  مسفید و بهرمند می‌شود  حداقل از نامی از ایشان ببرد.

هنری نیست به نام خود نظرات  دیگران  را پاک‌ نویسی کنی 

با تشکر  قاسم سُلگی نهاوندی 

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

              ا ز هزاران تن یکی صوفی اند 

                  مابقی در دولت او میزیند

 چه نیکوست نظرگاه عزیزان که نظر فرمودند  تصحیح  کردند 

اما بدا به حال آن جیره خوارانی که خوان نعمت و قلم نظر دیگران برای خود دفتری میسازند بدون آنکه  کوچکترین اشاره ای کنند‌،.

                       قاسم سُلگی 

 

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۸:

در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری...

 در خصوص  این کلمه منتری باید عرض کنم گاهی مولانا  چنان  معنا  را بر لفظ سنگین  سوار میکرد  که الفاظ  و کلمات  توان  کشیدن بار معنا  را سخت می‌کند  به بیان دیگر در مورد جفت و جور کردن کلمات یا همان تنگی قافیه  و این قالب اندیشی و ساز و کار قافیه سازی  خسته و به ستوه می آمد  چون که  از معنا کاسته میشد ، دوست می داشت فارغ از  کلمات  حرف و مقصودش  را برساند. حتی در دفتر  اول از این تنگی قافیه  گلایه  می‌کرد  می‌گفت نظمِ حرف و صوت و اصول قافیه سازی رو برهم می زنم که فارغ از چهارچوب  متداول حرفم را بزنم که بیشتر بتواند  حرف دلش را به مخاطب  القا  کند. من تری از این  دسته کلمات است..

قافیه اندیشم و دلدار من

گویدم مندیش جز دیدار من

خوش نشین ای قافیه اندیش من

قافیه دولت توی در پیش من

حرف چه بود تا تو اندیشی از آن

حرف چه بود خار دیوار رزان

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم

تا که بی این هر سه با تو دم زنم

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:

این دو نظر از دوست عزیز   بیشتر به دل م نشست. البته‌  واسه همین بیت مذکور

ممنونم از معنی که کردین

 بنظر من مصرع معنی این میشه که خب آن سنگین دل سیاهی زلفش خودش رهزن دینه بعد اومده جلوی این زلف زیبا چهره ای شبیه مشعل که خودش زیبا هست رو روشن کرده و زیبایی زلف رو خیلی بیشتر کرده که دیگه قشنگ آدم رو کافر می ک

کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل 

 

در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

 

حافظ استاد تقابل‌های دوگانه‌ است کفر و ایمان 

 

زلف که نماد کفر است و چهره که نماد ایمان

 

و یاری که سنگین دل است زیرا زلفش به تنهایی می توانست کار دل را بسازد و او را عاشق(تو بخوان بیچاره) ولی معشوق چهره اش که چون مشعل است به مدد زلف فرستاده تا کار را به یکباره یکسره کند.

 

سُلگی قاسم . در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

باسلام ،به نقل  از  استاد  عزیز و گرانقدر دکتر سروش در خصوص  مصراع  دوم شنیدم  که میگفت:مولانا  در چرخ سماع بوده  و بداهه  غزل از زبان  ایشان  می‌تراویده  و  در مصراع  دوم  درحال چرخ زنان  یدفعه  سرش گیج رفته  گفته‌ خواجه‌ نگهدار مرا...

 یعنی میخوام  بگم مولانا  مستانه بداهه  این غزل های دُر وار گفته خیلی سخت نگیرید  که چی درسته!چی غلطه!  

 

سُلگی قاسم . در ‫۲ سال قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:

   نمیدنم  این چه هنری که برخی از مردم ما ایران  داریم چرا؟ چون، خیلی از  شرح و تفسیر ها رو دیدم که از روی  نظر  گنجور  استفاده  میکنید  بدون اینکه  کوچک ترین  اشاره ای به  گنجور  یا نظر  مخاطب  عزیز بکند 

بگو این چه هنری است  که از نظرات  دیگران  به اسم خود  استفاده  میکنید ، به زور  نه کسی مولوی  شناس میشود نه  استاد وحتی بدتر  از اون  از انتقادات  برخی کاربران هم  به عنوان نقد خود  نام میبرند.

 تا ما به خودمان نیاییم  و واقع گرا نباشیم جهان سوم بودن  حق ماست. 

 

 

سُلگی قاسم . در ‫۲ سال قبل، دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:

حرف درویشان بدزدیده بسی.

تا گمان آید که هست او خود کسی. 

ممنونم از سایت گنجور که در اعتلای سطح یادگیری و آگاهی مردم  قدم مهم برداشته اند