سید محسن در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷:
بیت چهارم-----نیابد----درست و با معنی کل بیت هماهنگ است---
سید محسن در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶:
در بیت پنجم--پیشنهاد می کنم----دست دار از روی.......انتخاب شود--
سید محسن در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴:
بیت اول---مصرع دوم---خون برانی تو از معنا دور است---لطفا صحیح آن را عزیزان پیشنهاد بفرمایند
سید محسن در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳:
درود بر ادیبان عزیز---لطفا به نکات حاشیه عنایت بفرمائید------
ره به کار تو -----درست است
سید محسن در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲:
درود بر ادیبان--نتوانستم با ویرایش مشکل را منعکس نمایم--با عرض معذرت در حاشیه می نویسم و خواهش می کنم کار با گزینه ویرایش را آموزش دهید ..
در بیت ششم غلط=دریع-----درست=دریغ
فاطمه یاوری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را....!
پویان ساعدی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:
درود. باتوجه به نظمِ آوایی، ایهام و پرمحتوا بودنِ اشعارِ سعدی، مصرعِ یکم بیشتر احتمال میره که بصورت «هرکه سودای تو دارد چه غم از هرکه جهانش» باشه.
از لحاظ آوایی: هرکه ..... هرکه
ایهام: هرکه جهانش دو معنی میتونه داشته باشه؛ ۱- هرکسی که جهان از آنِ او باشد ۲- هرکسی که او را بجهانی و طرد کنی.
در کل هرکدام از عبارات فوق را استفاده کنیم، چیزی زیباییهای این شعر عوض نمیشه.
سید محسن در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶:
در بیت یازدهم می فرماید دم به دم آفرینش نو می شود که این خود تفسیر آیات زیادی از قران هست.یعنی کل جهان هستی در یک لحظه نابود می شود و در لحظه بعد افریده می شود.حالا طول زمانی این لحظه هستی چه میزان زمان رمینی هست برای من مشخص نیست.اخیرا آقای ابلفضل بهرام پور نیز در تفسیر آیه ایی که نمی دانم کدام بود همین مطلب را بیان داشت.
مسیحا در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
به بوی نافهای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید
زتابِ جَعدِ مُشکینش چه خون افتاد در دلها
به بوی: به هوای،به امیداینکه ،درآرزوی اینکه
نافه: کیسه ی کوچکِ گره خورده ای درشکم آهوی خُتَن است که مُشکی بسیارخوشبو ومعطّر در درون آن قرار دارد.وقتی سر این کیسه را به هر دلیل بگشایند عطر آن در فضا پخش می شود.
زلفِ سیاه ومجعّدِ معشوق نیز،نافه ای در دل خود دارد. نافه درحقیقت همان خون دل آهوست که درگذرزمان تبدیل به مُشک معطّرشده است.
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
از دید شاعر عشق همین خاصیت را دارد عاشق تنها جام می انرا میبیند و از خون دلش غافل است . چرا که عاشق کور است و کور نمیتواند واقعیت را انگونه که هست تشخیص دهد عاشق کوری زیباست ولی متعصب کوری زشت است که نه تنها واقعیات عالم را وارونه می بیند که با شمشیر و شلاق و فشار میخواهد دیگران هم از توهمات او پیروی کنند .
بدرستی زکریای رازی در کتاب نقص الادیان بیان کرده که سخن منطقی و درست نیازی به زور و شمشیر ندارد در طول تاریخ هر شعاری که بر شمشیر مکتوب شده کذب و باطل بوده و تا زور و فشار هست ان عقیده باطل پابرجا می ماند و اگر زور یا منافع اقتصادی برای عده ای نباشد مثل برف تموز از بین میرود.
عاشقان برای بهره برداری ازشمیم ِ نافه ای که دردل طرّه ی معشوق قرار دارد چه خون دلها می خورند!
باد صبا :نسیمی که به پیام رسان و رابط میان عاشق ومعشوق شهرت دارد. به سببِ دسترسی به حریم یار، بوی خوش او را به مشام عاشق آورده ومرهمی برزخم های او می نهد.
طرّه: آن بخش ازموی سرکه برپیشانی ریزند..
تاب معانی زیادی دارد
دراینجا منظور پیچ وتاب،پرتو،فروغ وشکن زلف یار است.
جَعد: گِره وپیچش موی.
معنی بیت:
به امید آنکه باد صبا شاید ازآن زلفِ مجعّدِ گیسوان یار گرهی بگشاید،وعطری از آن برای ما عاشقان بیاورد،چقدر از پیچ وتابِ سخت وبازنشدنی، دلهایمان خون شد.و انچه نقدا نصیب گشت خون دل است .حافظ بخش واقعی که از چشم عاشق در ابتدا نهان بود را بیان میدارد که همان رنج و خون دل است در حقیقت از دید شاعر لذت ناب خالص در جهان وجود ندارد و تمام نوش ها همراه نیش و گل همراه خار است .
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
برای بوییدن عطر و بوی خوشی که نسیم صبا در اثر برافشاندن زلف مجعّدومُشکین او پراکنده خواهدنمود، درانتظارتحمّل سوزی بسرمی بریم و چه خون رنج ها باید کشید و خونهایی که دراثراین عطش واشتیاق در دلها افتاده است.
مسیحا در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
الا یا ایّها السّاقی اَدِر کَاساً و ناوِلها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
درموردِ اینکه شاعرچرا غزل را با یا ایها الساقی اغاز کرده است به نظرم به این دلیل است که تمام جهان بینی حافظ به عکس انچه هست که در ادیان و بالاخص ادیان ابراهیمی گفته شده است.
در کتاب مقدس مسلمانان چون معمولا آیات با یا ایها النبی یا یا ایها المومنون اغاز میشود و در اسلام موضع گیری شدید علیه شراب گردیده ،بنظر میرسد حافظ به عمد ساقی را در تقابل با مخاطبان دینی قرار داده است و از شراب بعنوان نمادی در جهت حمله به فرهنگ مذکور بهره برده است، شارحی که شیعه داوزده امامی است و حافظ را دوست دارد علاقه شخصی خود را وارد تفسیر میکند و سعی میکند حافظ را اولا مسلمان و ثانیا شیعه،آنهم اثنی عشری معرفی کند به همین دلیل هیچکدام از نوشته های طویل متعصبین در مجلات معتبر منتشر نمیشود چون در واقع شرح گمان و اوهام خود آنان است.
تحیق زمانی ارزش دارد که محقق در شناخت موضوع تحقیق ( حافظ ) تمام باورها ، علائق و احساسات خود را کنار بگذارد و صرفا تلاش کند موضوع تحقیق را آنگونه که هست بشناسد نه آنگونه که دوست دارد .
بعد از این مقدمه کوتاه به شرح غزل حافظ می پردازم و ادعا ندارم شرح کاملی است تنها ویژگی شرح من رعایت اصول هرمونتیک و پای بندی به صراحت متن و تفسیر حافظ به حافظ است.
خوشبختانه حافظ اگر در غزلی کلمه ای مجمل یا مبهم بیان کرده است در غزلیات دیگر منظور خود را بیان داشته است ، در باره بیتِ زیبا و پر معنی و نغز این غزل، سخنان زیادی گفته شده وبحث ها ی فراوانی درمیان صاحبنظران و ادیبان صورت گرفته است.
بسیاری از شعرای که به عربی شعر سروده اند و دارای آگاهی و دانش والایی بودند مفاهیم معنوی و مذهبی و اخلاقی دینی را بهمسخره میگرفتند از جمله ابوالعَلاء مَعَرّی یا ابوالعلی معری و زکریای رازی که دوکتاب از ٢٨٤ کتاب این نابغه دهر بنامهای مخاریق الانبیا و نقص الادیان است به عربی و هم نثر و هم بسیاری از عقاید ضد خرافات خود را به شعر و منظوم بیان کرده است و بیپرده دم از لذت و عیش و شراب و شاهد نقد زده اند و وعده فردای زاهد ( معاد ) را منکر شده اند بقول حافظ، من که امروز بهشت نقدم حاصل میشود وعده فردای زاهد را چرا باور کنم ؟؟
اکثر شعرای عرب آزاد اندیش به نوعی «اپیکوریسم» بودند و تنها بهشت نقد را باور داشتند مسلما خیام بشدت تحت تاثیر جهان نگری ابوالعَلاء مَعَرّی و حافظ همانگونه تحت تاثیر خیام است به نظر من اگر کسی کتاب های ابوالعَلاء مَعَرّی را نخوانده باشد نمیتوان گفت حافظ شناس است چرا که شناخت جهان نگری حافظ بدون مطالعه کتابخانه او ممکن نیست حال اگر کسی اشعار شعرای آزاد اندیش عرب را بخواند لازم نیست به خود زحمت دهد تا بیت حافظ را به شاعر خای نسبت دهد که امثال این بیت به وفور در سخن شاعران عرب وجود دارد و مسلما حافظ در کتابخانه شاه شجاع و ابواسحق به این دیوان ها دسترسی داشته است.
انا المسموم ما عندی بتریاق ولاراقی
ادر کأساً وناولها الا یا ایها الساقی
اصولا شعرای آزاد اندیش به بهشت نسیه باور نداشتند و انرا حقه ای از جانب مبلغین ادیان میدانستند تا قدرت و ثروت نقد را از آن خود کنند،بدون اینکه لایق ان باشند. حال بشره غزل حافظ می پردازم :
الا یاایّهاالسّاقی: ای ساقی، ساقیا
اَدِر: بگردان ، بچرخان و به گردش در آور
کَٲس : کاسه،جام می که در اشعار شعرای عرب همان جام شراب است
ناوِل:رساندن وچیزی را دادن.
معنی بیت:ای ساقی جام وقدح شراب را بِگردان و به من هم برسان و بده تابنوشم. چرا که عشق، در ابتدا آسان جلوه می کرد اما رفته رفته مشکلات وموانع آشکار میگردد ،باجام شرابی به دادم برس که سخت دچارگرفتاری ودردسر شده ام. معمولا عاشق نخست عاشق تصویر خود میشود تصویری که از معشوق ساخته است محصول ذهن اوست با گذشت زمان متوجه واقعیت میگردد بهمین دلیل اکثر ازدواج ها به طلاق منجر میشود ان کشش اولیه تحت تاثیر غریزه جنسی مانع دیدن واقعیت میگردد ولی تا وصل محقق میشود و اتشفشان غرایز خاموش میگردد چشمش به حقیقت باز میشود و مشکلات اشکار میگردند
دل بستن برای آدمیان و عاشق شدن همیشه راحت ترین کار است، امّا پایداری در ان بطور طبیعی کار مشکلی است خانمی درد دل خود را نوشته بود اینگونه که انکس که دیروز بمن میگفت بخاطر تو دنیا را به اتش میکشم امروز تارمویی در آبگوشتی که براش درس کردم دید و نزدیک بود خودم را آتش زند .
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
وآخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل هشتم:
7- آلات و ادوات نفسانی روح چون نفس نامیه و نفس حیوانی و قوای بشری و اما آنچ در عالم کبری است که جهاین میخوانند بواسطه روح است.
***
[شهابالدین یحیی سهروردی Suhrawardi Shahab al-Din Yahya ibn Habash] (1)
نور اسپهبد [بر بدن و قوای آن] محیط است و حکم میکند.
[یزدانپناه عسکری Yazdanpanah Askari]
فیض و صدور فیض و فرمان و نیروی وادار گری.
فرمان و حکم نور اسپهبد_____
1- حکمۀالاشراق، شهابالدین سهروردی ، ترجمه دکتر فتحعلی اکبری – تهران : انتشارات علم 1388- صفحه 242
رهی رهگذر در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۰ در پاسخ به مسعود maskhaz@gmail.com دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:
با جناب مسعود عزیز کاملن موافقم. در ضمن "ابر" شاید، مگر "باران" کجا میتواند "ستاده" باشد.
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو:
18- مبین در خود که خود بین را بصر نیست - خدا بین شو که خود دیدن هنر نیست
[شهابالدین سهروردی Shahab al-Din Yahya ibn Habash Suhrawardi]
***
هرگاه نور مُدبِّر مقهور شواغلِ برزخ نشود، شوقِ او به عالم نورِ قدسی بیش از شوق او به تیرگی (غواسق) باشد، و هراندازه که نور و روشنایی زیاد شود ، عشق و محبت او به نور قاهر فزونی میگیرد ... و بنابراین از کالبد انسانی رهایی یافته و به جهان نور محض روند و در آنجا مقام گزیده ، و در زمرۀ انوار قدسیه درآید ، و به سبب تقدس نورالانوار ، قدسی شود.
[یزدانپناه عسکری yazdanpanah Askari]
غرق در غول دقت خودبینی و کدورت نور آگاهی و عدم واکنش به نور قاهر
______
سهروردی و مکتب اشراق ، مهدی امین رضوی ، ترجمه دکتر مجدالدین کیوانی – تهران : نشر مرکز 1377- صفحه 132
مجموعه مصنفات شیخ اشراق ( شهابالدین یحیی سهروردی ) جلد دوم تهران : پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1380- صفحه 133؛ 7:82؛7:39
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش:
41- شاخ آتش را بجنبانی به ساز - در نظر آتش نماید بس دراز
,If you whirl a firebrand with dexterity
.it appears to the sight as a very long fire
[یزدانپناه عسکری]
تداوم ستمگران بر نفس خویش در سفر های دور و دراز
مسافران آگاهی در سفر آگاهی، شکور و صبور و از آمنین نبودند و غرق در تداوم و تداخل خود از دورترین موضع بهحق تعالی هستند.
34/18,19
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
30- آب کوزه چون در آبِ جو شود - محو گردد در وی و جو او شود
31- وصف او فانی شد و ذاتش بقا - زین سپس نه کم شود نه بد لِقا
[یزدانپناه عسکری]
پیوستن «فیض موجودیت» به « فیض وجود »
پیوستن « نفس ناطقه » به « بی کرانگی»
مرضیه ع در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:
سلام
وقت هموطنان عزیزم بخیر
از خواندن مفاهیم عرفانی سیر نمیشم. ممنون از ادبیات دان های عزیزی، که فهم شعر رو آسونتر می کنن. خصوصا ف- ش، خانم برناس گرامی و دکتر صحافیان . مشغول خوندن کتاب « مولوی چه می گوید» از همایی، هستم، بخونید و لذت ببرید، و به قول مولانا از مثنوی معنوی مثل نردبانی استفاده کنید و اوج بگیرید.
و ممنون از اون عزیزی، که این محیط و سایت رو فراهم آورده🙏💐💐
ز ع در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:
بیت سوم کلمهی در جامانده
در میان آب و گل...
. در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را:
بعضی دوستان فکر میکنند شاعر تاریخ میگوید! خیر شاعر شعر میگوید
مهدی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۷ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:
درود بر شما، بنده حاشیه هایتان را می خوانم ، الحق که فوقالعاده است ، خیلی علاقمندم که در این خصوص با شما گفتگو کنم ، اگر ممکن است یک پیام به ایمیل من بفرستید تا با شما در ارتباط باشم. ممنون
alavi.mahdi2@gmail.com
سید محسن در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸: