گنجور

 
حافظ

دیدم به خوابِ خوش که به دستم پیاله بود

تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

چل سال رنج و غصّه کشیدیم و عاقبت

تدبیرِ ما به دستِ شرابِ دوساله بود

آن نافهٔ مراد که می‌خواستم ز بخت

در چینِ زلفِ آن بتِ مشکین کُلاله بود

از دست برده بود خمارِ غمم سحر

دولت مساعد آمد و مِی در پیاله بود

بر آستانِ میکده خون می‌خورم مدام

روزیِّ ما ز خوانِ قَدَر این نَواله بود

هر کو نکاشت مِهر و ز خوبی گُلی نچید

در رهگذارِ باد نگهبانِ لاله بود

بر طَرْفِ گلشنم گذر افتاد وقتِ صبح

آن دَم که کارِ مرغِ سحر آه و ناله بود

دیدیم شعرِ دلکش حافظ به مدحِ شاه

یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود

آن شاهِ تندحمله که خورشیدِ شیرگیر

پیشش به روزِ معرکه کمتر غزاله بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۱۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۱۴ به خوانش امیر الماسی
غزل شمارهٔ ۲۱۴ به خوانش م. کریمی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۱۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱۴ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۱۴ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
صوفی محمد هروی

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود

تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
نظام قاری

دیدم بخواب خوش که بدستم پیاله بود

تعبیر رفت کار بدولت حواله بود

والا بباغ رخت بدیدیم و لاله بود

بر جیب دکمهای درش همچو ژاله بود

آن جرم آل و لالی و گلگون بشاهدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه