گنجور

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

با سلسلۀ زلفی دل میل بسی دارد

در قید جنون او را سودای کسی دارد

ای شیخ مکن عیبم از عشق پریرویان

هر کس به هوای خود میل و هوسی دارد

بر نالۀ من هر شب نالید سگ کویش

[...]

شاهدی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

جز بندگیم کاری از دست نمی آید

من بنده فرمانم، تا دوست چه فرماید؟

تو عمر من و وصلت آسایش عمر من

یارب! که رقیب تو از عمر نیاساید

ای گل، تو بحسن خود مغرور مشو چندین

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم

تا لاله مگر روزی سر بر زند از خاکم

هر روز بخون ریزم آیی و رقیب از پی

زان واقعه خوشحالم، زین واسطه غمناکم

ای ترک شکار افگن، شمشیر مکش بر من

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

خوش باشد اگر باشم در طرف چمن با او

من باشم و او باشد، او باشد و من با او

بر هم زدن چشمش جان می برد از مردم

کی زنده توان بودن یک چشم زدن با او؟

با او چو پس از عمری خواهم سخنی گویم

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

بی وجه نمی گریم گریه سببی دارد

بر حال دلم گریان حال عجبی دارد

آن شوخ کمان ابرو با من نزند حرفی

افکند بابرو چین گویا غضبی دارد

تا زنده بود هرگز از جان نکشد منت

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۵

 

چون نیست دلت با من از وصل تو هجران به

این لطف زبانی هم مخصوص رقیبان به

چون لطف نهان تو پیداست که با غیر است

مهری که مرا با تو پیدا شده پنهان به

اغیار چو بسیارند در کوی تو پاکوبان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای گوهر نام تو تاج سر دیوان‌ها

ذکر تو به صد عنوان آرایش عنوان‌ها

در ورطهٔ کفر افتد انس و ملک ار نبود

از حفظ تو تعویذی در گردن ایمان‌ها

ای کعبهٔ مشتاقان دریاب که بر ناید

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

ای گل به کس این خوبی بسیار نمی‌ماند

دایم گل رعنایی بر بار نمی‌ماند

مگذار که نا اهلان چینند گل رویت

کز نار چو گل چینند جز خار نمی‌ماند

می گرچه کمست امشب گر یار شود ساقی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴

 

ای شمع بتان تا کی بر گرد درت گردم

پروانهٔ خویشم کن تا گرد سرت گردم

دست همه از نخلت پرمیوه و بس خندان

گستاخ نیم کز دور گرد ثمرت گردم

من تشنه و تو ساقی هرچند ز وصل خود

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵

 

باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری

چشم از همه پوشیده بر روی کسی داری

ای آتش دل با آن کز دست تو می‌سوزم

چون از تو کنم شکوه تو خوی کسی داری

هر گل که به باغ آید می‌بویم و می‌گویم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷

 

از باده عیشم بود مستانه به کف جامی

زد ساغر من بر سنگ دیوانه می‌آشامی

ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن

شاید که جهان گیرد یک مرتبه آرامی

با این همه زهد ای بت در عشق تو نزدیکست

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۳

 

اقبال ظفر پیوند در کار جهانبانی

اقبال ولیخا نیست اقبال ولیخانی

جز وی به که داد ایزد در سلک سرافرازان

اقبال شهنشاهی در مرتبهٔ خانی

مخلوق به این نصرت ممکن نبود گویا

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۶

 

در سیر چمن دیدم سرو چمن آرائی

زیبا تن و اندامی رعنا قد و بالائی

در پرده عذار او در بسته گلستانی

در رمز دهان او سر بسته معمائی

ای عقل وداعم کن خوش خوش که درین ایام

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - وله ایضا در فوت منصوری شاعر

 

ناگاه سمند جان بهر سفر عقبی

منصوری شاعر تاخت و ز دهر مسافر شد

این طرفه که نام او منصوری شاعر بود

تاریخ وفاتش نیز منصوری شاعر شد

محتشم کاشانی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

بیمار غم از مردن، اندیشه بسی دارد

گویا نظر حسرت، بر راه کسی دارد

آمیزش او با من، بی‌مصلحتی نبود

ای وای ازان گرمی،‌ کآتش نفسی دارد

چون دادکنان بینم، آزرده بیدادی

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

شرح الم دوری، در خامه نمی‌گنجد

این قصه بی‌پایان، در نامه نمی‌گنجد

دل می‌تپد و ترسم از سینه برون افتد

کز شادی غمهایش، در جامه نمی‌گنجد

مکتوب مرا قاصد،‌ بیهوده مبر سویش

[...]

میلی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت دوم

 

فریاد که هر طایر فرخنده که دیدم

صیاد زمرغان دگر بسته ترش داشت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

ای وای به من گر تو به چشم همه مردم

زین گونه نمائی که به چشم من حیران

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

شد خاک قدم طوبی، آن سروسهی قدرا

ما اعظمه شأنا، ماارفعه قدرا

ای پیکر روحانی از زلف بنه دامی

در قید تعلق کش، ارواج مجرد را

من زنده و تو خیزی، خون دگران ریزی

[...]

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

گر کشف حجب خواهی بستان می ناب اول

ور علم ازل جویی بگذر ز کتاب اول

در عشق مکش دفتر کاسرار لدنی را

گویند به وحی آخر آرند به خواب اول

خواهی به یکی آری دل را ز پریشانی

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۵۵
sunny dark_mode