گنجور

 
نظیری نیشابوری

گر کشف حجب خواهی بستان می ناب اول

ور علم ازل جویی بگذر ز کتاب اول

در عشق مکش دفتر کاسرار لدنی را

گویند به وحی آخر آرند به خواب اول

خواهی به یکی آری دل را ز پریشانی

در معبد بت رویی چندیش بتاب اول

تا صاف ملایک را بر خاک تو پیمایند

در مدرسه بر سرکش دردی شراب اول

در حلقه نمی گنجی تا پخته نمی گردی

شرط است که میخواران سازند کباب اول

شاید به شب ظلمت رب ارنی گوییم

ما را به لب ساغر رفتست خطاب اول

تا هست دمی باقی محروم مکن ساقی

می ها به خم افکندیم با تو به حجاب اول

ما را به صد افسانه در خواب چو می کردی

از بهر چه می کردی بیدار ز خواب اول

در پیری و محرومی خوردیم می و خفتیم

گر دور ز سرگیری زین پیر خراب اول

سهلست اگر کاری برعکس صواب افتد

چون وضع جهان کردند از روی شتاب اول

بیش از همه می بارد بر کشت «نظیری » را

کو تخم نمی کارد بر فکر سحاب اول

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode