گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

به بزم ای زاهد اینک می سبیل است

اگر وقتی به جنت سلسبیل است

رود جان از تن و جانان به محمل

من و او هر دو را عزم رحیل است

غم او بر خلاف نار نمرود

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

ندارد تحفهٔ جان گر حقارت

زما صد جان و از او یک اشارت

عبارت از حیات جاودان چیست؟

لب شیرین آن شیرین عبارت

بهای بوسه ی جان بخش جان خواست

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

مرا طاقت پرو غم اندکی نیست

گر این بسیار آن نیز اندکی نیست

غم افزون، صبر کم امید بسیار

به دل در عاشقی دردم یکی نیست

کند منع رمیدن شوق دامت

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

اگر این روزگار و این زمانه است

به عالم قصهٔ راحت فسانه است

به من دارد گمان نیم‌جانی

به قاصد مژدهٔ وصلم بهانه است

به کنج دام او جایی که هرگز

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

زاهل امتحان کس در میان نیست

که بر دست تو تیغ امتحان نیست

جفای او به کام تست از آن دل

به فکر انتقام آسمان نیست

حباب آسا گشودم چشم و دیدم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

ز جور یار و گردون دل غمین است

که نه آن مهربان با من نه این است

به هر دستی ز بیدادت گریبان

به هر چشمی ز جورت آستین است

ز مستی آنچه معلومم شد این بود

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

نگیرد تا دلت در دل دری چند

بدل بگشا ز زخم خنجری چند

دلم دانی که در خیل بتان چیست

مسلمانی اسیر کافری چند

ز بی مهری سیه دارند روزم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

هر آن خصمی که با من آسمان کرد

شرار آه من با او همان کرد

مرا چون یافت در تن نیست جانی

بهای بوسه ی او نقد جان کرد

مآلی خوش ندارد جور بنگر

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

نثارت جان کنم گر زر نباشد

اشارت کن گرت باور نباشد

جهان از آتش آهم بسوزد

اگر از آب چشمم تر نباشد

نباشد ماه من بی مهر چندان

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

چون من هر کس که از جان سیر باشد

به زودی گر بمیرد دیر باشد

چه کوشم در خلاص دل همان به

که این دیوانه در زنجیر باشد

اگر مبهم بماند آیه ی نور

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

اگر زین پیش بر دستم دلی بود

از او هر لحظه پایم در گلی بود

فتد دیوانه از زنجیر و افتاد

به زنجیر تو هر جا عاقلی بود

ز ضعف پیری آسان کرد چشمم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

مرا مشکل گشا تا دل نباشد

ز دل کارم چنین مشکل نباشد

ز شرم قاتلم هر کشته ی را

به محشر شکوه از قاتل نباشد

بگوئید آنکه غافل شد زحالم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

جدا کرد از منت بخت بد امروز

که تا گردد به کامش بخت فیروز

جهان خود جای آن جان جهان است

چه سان از دل کشم آه جهان سوز؟

یکی را زین دو بیرون خواهم از تن

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

ز چشم غیر پوشیدم جمالش

نمیدانم چه سازم با خیالش

به کویش زندگی چندان حرام است

که خونم غیر اگر ریزد حلالش

نویسم نامه و مرغی نبینم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

بس آنجا رفته بر خاک آرزویش

سراسر آرزو شد خاک کویش

اگر نشناسمش چندان عجب نیست

ز بس کم دیده ام از شرم رویش

بدلها جای او شد از چه هر دم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

اگر با غیر خواهم سر گرانش

به من آن به که باید مهربانش

سر موئی ندارد فرق با موی

میان موی و آن موی میانش

لبش را نایب خود بر زمین کرد

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

کس ای نا مهربان یاران جانی

کشد آنگه به جرم مهربانی

رقیبان را امین خویش دانی

ندانی ناید از گرگان شبانی

بدید از حلقه های زلف رویت

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

خطش مشک تری لعلش نباتی

نباتی رسته ز اطرافش نباتی

دهم لب تشنه جان با آن که دایم

بود جاری زهر چشمم فراتی

مقیم کوی جانانم ندارم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹

 

به شخصی آشنا گفتم حدیثی

که با بیگانگان نتوان سخن گفت

هنوز آن را زنیمی بر زبان بود

که در محفل و هر انجمن گفت

از او با محرم دیگر شکایت

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

فرید دهر آقا خان که بودش

عیان شخص بزرگی از شمایل

همه تعریف او ذکر طوایف

همه توصیف او قول قبایل

حمید اخلاق او عندالصنادید

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode