به بزم ای زاهد اینک می سبیل است
اگر وقتی به جنت سلسبیل است
رود جان از تن و جانان به محمل
من و او هر دو را عزم رحیل است
غم او بر خلاف نار نمرود
در اول چون گلستان خلیل است
دلیل من به گمراهی همین بس
که دل در وادی عشقم دلیل است
ندادم بوسه ای زان لب چه حاصل؟
ازین خرما که او را بر نخیل است
خجل زین چشم گریان و دل تنگ
کف بخشنده و چشم بخیل است
به خون گل نگارین پنجه ی او
چو تیغ قاتل از خون قتیل است
غم مهجوری روی جمیلش
علاجش مرگ یا صبر جمیل است
خموشی پیشه کن در مکتب عشق
که درس عاشقی بی قال و قیل است
جنان و سلسبیلی هست اما
جنان میخانه و می سلسبیل است
نیاید هم به پایان در شب هجر
حدیث زلف یار از بس طویل است
(سحاب) ار عهد دلبر بی ثبات است
دوام حسن او هم زین قبیل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر صد تخت خود بر پشت پیل است
چو بی نقش تو باشد تخت نیل است
امیرالمؤمنین دانم خلیل است
امیرالمؤمنین با جبرئیل است
در آن موضع که نور حق دلیل است
چه جای گفتگوی جبرئیل است
به راه مصر چشم او سبیل است
برای مصر اشکش رود نیل است
درین منزلگه فانی شهان را
به لشکرگه که هر سو کوس و پیل است
بدان لشکر پگه در وقت شبگیر
ز طبل نوبتی کوس رحیل است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.