گنجور

 
سحاب اصفهانی

هر آن خصمی که با من آسمان کرد

شرار آه من با او همان کرد

مرا چون یافت در تن نیست جانی

بهای بوسه ی او نقد جان کرد

مآلی خوش ندارد جور بنگر

چه با گل عاقبت باد خزان کرد

همین بیمهری گردون مرا بس

که با آن سست مهرم مهربان کرد

چه با کاهی کند سوزان شراری

غم جانکاه او با جان همان کرد

خوش آن کو عمر فانی در ره عشق

مبدل با حیات جاودان کرد

(سحاب) از فتنهٔ دهر ایمن آن گشت

که جا بر درگه پیر مغان کرد

 
sunny dark_mode