گنجور

 
سحاب اصفهانی

اگر زین پیش بر دستم دلی بود

از او هر لحظه پایم در گلی بود

فتد دیوانه از زنجیر و افتاد

به زنجیر تو هر جا عاقلی بود

ز ضعف پیری آسان کرد چشمم

از او در کار دل هر مشکلی بود

نیم آگه ز دل دانم قتیلی

به خون غلطان ز تیغ قاتلی بود

حدیث سرو آزادی شنیدم

چو دیدم از غمت پا در گلی بود

بهای بوسه می خواهد چه بودی

که نقد جان متاع قابلی بود

دلیل سالکان می گشت خضری

طریق عشق را گر منزلی بود

(سحاب) آمد به یاد من چو دیدم

که گردی در قفای محملی بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode