گنجور

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۱۱ - فی مذمة‌الاعداء و نصیحة‌الاولیاء

 

ای منیری نمود مهتابت

بس بُوَد سایه ریسمان تابت

نشود هیچ مردم مصلح

هرگز از دست دیو لایفلح

همچو مار از بدی و منحوسی

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۱۳ - اندر مذمّت برادران گوید

 

دوست جو از برادران بگسل

که برادر کند پر آذر دل

کِه بود غمز بر پدر خواند

مِه بود بر تو خواجگی راند

تا پدر زنده با تو دمسازست

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۱۴ - اندر مذمّت خواهران گوید

 

ور ترا خواهر آورد مادر

شود از وی سیاه روی پدر

تو ز میراث ربعی او را ده

فحلی آور ورا سبک مسته

گر تو ناری خود آورد بی‌شک

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۱۵ - حکایت هزل

 

کلکی بر مناره کودک خرد

برده بود و به ناز می‌افشرد

چون مؤذّن بدیدش اندروای

پس بگفت ای کلک ز بهر خدای

سره کاری همی کنی بر تاز

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۱۷ - اندر مذمّت دختر گوید

 

ور بود خود نعوذباللّٰه دخت

کار خام آمد و تمام نپخت

طالعت گشت بی‌شکی منحوس

بخت میمون تو شود منکوس

آنکه از نقش اوت عار آید

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۱۸ - فی مذمّة الختن

 

کیست این هست مر مرا داماد

کرده حمدان ز بهر زن پر باد

گه و بیگه درآید از درِ تو

کام و ناکام گشته همسر تو

گشته معروف هرکه و هرجای

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۱۹ - اندر مذمّت عمّ گوید

 

آنکه عمّ تو و آنکه خال تواند

همه در قصد خون و مال تواند

عمّ که بدگوی و پر ستم باشد

عم نباشد که درد و غم باشد

در مهی خویشتن پدر کرده

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۰ - اندر مذمّت خال گوید

 

خال کآزار تو گزیده بُوَد

همچو خال سفید دیده بُوَد

کند آن خالت از خرد خالی

بهر میراث مادرت حالی

چون زرت باشد از تو جوید رنگ

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۱ - اندر خویش لشکری گوید

 

موش کز دشت در دکان افتد

به که خویشیت با عوان افتد

چون نشیند عوان به خر پشته

چه تو در پیش او چه خر کشته

خویشتن را خدای نام نهد

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۳ - در معنی زناشویی گوید

 

از غلام آنکه زی عیال آمد

او ز دنبه بپوستکال آمد

نیست کدبانویی و گادن را

زن بد جز طلاق دادن را

بندهٔ زن شدن به شهوت و مال

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۴ - حکایت و مثل

 

آن جوانی به درد می‌نالید

گفت پیری چو آن چنانش دید

کز چه می‌نالی ای جوان نبیل

گفت کز جور دبّه و زنبیل

جبه بر من قبا شد از غم دل

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۵ - التمثیل فی‌المطایبة بطریق الهزل

 

بود گرمی به کار دریوزه

نام آن سرد قلتبان یوزه

رفت زی حج به کدیهٔ محراب

اینت فضل اینت مزد اینت ثواب

چون به بغداد آمد از حلوان

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۶ - اندر مذمّت خویش صوفی گوید

 

باز اگر خویش باشدت صوفی

او خود از هیچ روی لایوفی

خانه ویران کند به لیل و نهار

گه بشکرانه گه به استغفار

نیم شب هر شبی به خانهٔ خویش

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۷ - حکایة فی‌التّمثّل الصوفی

 

آن شنیدی که بُد به شهر هری

خواجهٔ فاضلی و پر هنری

خسته از رنج بی‌کرانهٔ دهر

گشته از فضل خود یگانهٔ دهر

از خرد رخت بر فلک برده

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۸ - اندر قرابت فقیه گوید

 

ور بود خود فقیه خویشاوند

وند گردد به حیله جوی شاوند

باشد او در مزاج و سیرت خویش

زان سخنهای بی‌بصیرت خویش

نابکاری دو روی و یافه درای

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۲۹ - حکایت و ضرب‌المثل

 

آن شنیدی که از کم آزاری

رندی اندر ربود دستاری

آن دوید از نشاط در بستان

وین دوان شد به سوی گورستان

آن یکی گفتش از سرِ سردی

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۳۰ - حکایت

 

قحطی افتاد وقتی اندر ری

دور از این شهر وز نواحی وی

آن چنان سخت شد برایشان کار

کادمی شد چو گرگ مردم‌خوار

کرد هر مادری همی گریان

[...]

سنایی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
sunny dark_mode