گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸

 

چون شدستی ز من جدا صنما

مُلْتَقَى لِمْ تَرَکْتَ بِیْ نَدَما

حق میان من و تو آگاه است

هُوَ یَکْفی مِنَ الَّذی ظَلَما

ور به دست تو آمده است اجلم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

ای شکر خوشه‌چین گفتارت

سرو آزاد کرد رفتارت

بس که طوطی جان بزد پر و بال

ز اشتیاق لب شکر بارت

خار در پای گل شکست هزار

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱

 

تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت

خاک در چشم آفتاب انداخت

سر زلفش چو شیر پنجه گشاد

آهوان را به مشک ناب انداخت

تیر چشمش که عالمی خون داشت

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

دولت عاشقان هوای تو است

راحت طالبان بلای تو است

کیمیای سعادت دو جهان

گرد خاک در سرای تو است

ناف آهو شود دهان کسی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

آن نه روی است ماه دو هفته است

وان نه قد است سرو برفته است

پیش ماه دو هفتهٔ رخ تو

ماه و خورشید طفل یک هفته است

ذره‌ای عشق آفتاب رخش

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

تا کی از صومعه خمار کجاست

خرقه بفکندم زنار کجاست

سیرم از زرق فروشی و نفاق

عاشقی محرم اسرار کجاست

چون من از بادهٔ غفلت مستم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

چون ز مرغ سحر فغان برخاست

ناله از طاق آسمان برخاست

صبح چون دردمید از پس کوه

آتشی از همه جهان برخاست

عنبر شب چو سوخت زآتش صبح

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

دوش کان شمع نیکوان برخاست

ناله از پیر و از جوان برخاست

گل سرخ رخش چو عکس انداخت

جوش آتش ز ارغوان برخاست

آفتابی که خواجه‌تاش مه است

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳

 

این چه سوداست کز تو در سر ماست

وین چه غوغاست کز تو در بر ماست

از تو در ما فتاده شور و شری

این همه شور و شر نه در خور ماست

تا تو کردی به سوی ما نظری

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

تا که عشق تو حاصل افتادست

کار ما سخت مشکل افتادست

آب از دیده‌ها از آن باریم

کاتش عشق در دل افتادست

در ازل پیش از آفرینش جسم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

این گره کز تو بر دل افتادست

کی گشاید که مشکل افتادست

ناگشاده هنوز یک گرهم

صد گره نیز حاصل افتادست

چون نهد گام آنکه هر روزیش

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵

 

هر که را ذره‌ای ازین سوز است

دی و فرداش نقد امروز است

هست مرد حقیقت ابن‌الوقت

لاجرم بر دو کون پیروز است

چون همه چیز نیست جز یک چیز

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶

 

روی تو شمع آفتاب بس است

موی تو عطر مشک ناب بس است

چند پیکار آفتاب کشم

قبلهٔ رویت آفتاب بس است

روی چون روز در نقاب مپوش

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳

 

حسن تو رونق جهان بشکست

عشق روی تو پشت جان بشکست

هر سپاهی که عقل می‌آراست

غمزهٔ تو به یک زمان بشکست

ناوک‌انداز آسمان چو بدید

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲

 

شیر در کار عشق مسکین است

عشق را بین که با چه تمکین است

نکشد کس کمان عشق به زور

عشق شاه همه سلاطین است

دلم از دلبران بتی بگزید

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵

 

سخن عشق جز اشارت نیست

عشق در بند استعارت نیست

دل شناسد که چیست جوهر عشق

عقل را ذره‌ای بصارت نیست

در عبارت همی نگنجد عشق

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴

 

طمع وصل تو مجالم نیست

حصه زین قصه جز خیالم نیست

در فراق تو تشنه می‌میرم

کز لبت قطره‌ای زلالم نیست

تو چو شمعی و من چو پروانه

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵

 

آفتاب رخ تو پنهان نیست

لیک هر دیده محرم آن نیست

هر که در عشق ذره ذره نشد

پیش خورشید پای‌کوبان نیست

ذره می‌شو هوای جانان را

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰

 

عشق جز بخشش خدایی نیست

این به سلطانی و گدایی نیست

هر که او برنخیزد از سر سر

عشق را با وی آشنایی نیست

عشق وقف است بر دل پر درد

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴

 

تاب روی تو آفتاب نداشت

بوی زلف تو مشک ناب نداشت

خازن خلد هشت خلد بگشت

در خور جام تو شراب نداشت

ذره‌ای پیش لعل سیرابت

[...]

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode