هر که را ذرهای ازین سوز است
دی و فرداش نقد امروز است
هست مرد حقیقت ابنالوقت
لاجرم بر دو کون پیروز است
چون همه چیز نیست جز یک چیز
پس بسی سال و ماه یک روز است
صد هزاران هزار قرن گذشت
لیک در اصل جمله یک سوز است
چون پی یار شد چنان سوزی
شب و روزش چو عید و نوروز است
ذرهای سوز اصل میبینم
که همه کون را جگر دوز است
نیست آن سوز از کسی دیگر
بل همان سوز آتشافروز است
سوز معشوق در پس پرده
عاشقان را دلیلآموز است
هرکه او شاهباز این سر نیست
زین طریقت جهنده چون یوز است
تو اگر مردی این سخن پی بر
که فرید آنچه گفت مرموز است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هم چنین فرد باش خاقانی
کآفتاب این چنین دل افروز است
چه کنی غمزهٔ کمانکش یار
که به تیر جفا جگر دوز است
یار، مویت سپید دید گریخت
[...]
کهاین فسون را که چینیآموز است
جامه نو کن که فصل نوروز است
هر که او راست گشت و روشن دل
در سیه روز دهر بد روز است
شمع کو راست است و بزم افروز
تا دم مردنش همه سوز است
همچنین فرد باش خاقانی
کافتاب اینچنین دل افروز است
یار موی سفید دید و گریخت
که بدزدی دلش نوآموز است
آری از صبح دزد بگریزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.