گنجور

 
عطار

سخن عشق جز اشارت نیست

عشق در بند استعارت نیست

دل شناسد که چیست جوهر عشق

عقل را ذره‌ای بصارت نیست

در عبارت همی نگنجد عشق

عشق از عالم عبارت نیست

هر که را دل ز عشق گشت خراب

بعد از آن هرگزش عمارت نیست

عشق بستان و خویشتن بفروش

که نکوتر ازین تجارت نیست

گر شود فوت لحظه‌ای بی عشق

هرگز آن لحظه را کفارت نیست

دل خود را ز گور نفس برآر

که دلت را جز این زیارت نیست

تن خود را به خون دیده بشوی

که تنت را جز این طهارت نیست

پر شد از دوست هر دو کون ولیک

سوی او زهرهٔ اشارت نیست

دل شوریدگان چو غارت کرد

بانگ بر زد که جای غارت نیست

تن در این کار در ده ای عطار

زانکه این کار ما حقارت نیست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شیخ محمود شبستری

زدن حلقه جز اشارت نیست

ذوق دل قابل عبارت نیست

قاسم انوار

حلقه بر در مزن، که بارت نیست

خانه کمتر طلب، که جارت نیست

گفتمت ناروا مدار چنان

هوس دار و این دیارت نیست

هرچه با یاد خویشتن باشی

[...]

آذر بیگدلی

بیش ازین سود در تجارت نیست

کاحتمالیت از خسارت نیست

رضاقلی خان هدایت

عشق بستان و خویشتن بفروش

که نکوتر ازین تجارت نیست

پر شد از دوست هر دو کون ولیک

سوی او زهرهٔ اشارت نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه