گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۰

 

تاخت از سینه به مژگان دل بازیگوشم

گشت بال و پر طوفان دل بازیگوشم

من که در صومعه سر حلقه پیران بودم

کرد بازیچه طفلان دل بازیگوشم

من کجا، خنده زدن چون گل بیدرد کجا؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۱

 

بس که چون برگ خزان دیده پریشان حالم

سایه خود را به زمین می کشد از دنبالم

جگر پاره ولی نعمت سی روز من است

نکند دغدغه رزق پریشان حالم

کیست جز آینه و آب درین قحط آباد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۲

 

گوش ناز تو به فریاد حزین می مالم

تا جبین هوس خود به زمین می مالم

با لب تازه خطش چند سیاهی بزند

چهره آب خضر را به زمین می مالم

روی بر پای تو می مالم و می مالم چشم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۳

 

شوق کرده است ز بس گرم سفر چون قلمم

نقش پا، سوخته آید به نظر چون قلمم

بس که کرده است سیه مست مرا ذوق سخن

می زنم حرف و ز خود نیست خبر چون قلمم

جای اشک از مژه ام خون سیه می ریزد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۴

 

چشم بیمار بلایی است که من می دانم

زیر این درد دوایی است که من می دانم

جلوه سرو برآورده بالای کسی است

خوبی گل ز لقایی است که من می دانم

هیچ جا گرچه ازو نیست که نازش نرسد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۵

 

کیستم من که ز فرمان تو سرگردانم؟

آب در دیده به صد خون جگر گردانم

نه چنان آمده عشقت که به افسون برود

نه چنان رفته ز دل صبر که برگردانم

دارم آن صبر که گر در قدحم زهر کنند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۶

 

هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم

نه حبابم که گره بیهده بر باد زنم

جوهر ذاتی من موجه دریای بقاست

پیچ و خم چند درین بیضه فولاد زنم؟

نعل من پیش محیط است در آتش چون سیل

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۷

 

من نه آنم که چو گلچین در گلزار زنم

دست در دامن معشوق خس و خار زنم

مدت آمدن و رفتن ایام بهار

آنقدر نیست که گل بر سر دستار زنم

من که آزار به ارباب هوس نپسندم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۸

 

چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم

هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟

در نهانخانه غیب است کلید دل من

این نه چشم است که برهم نهم و باز کنم

دام مرغان گرفتار بود ناله من

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴۹

 

حال خود چون به تو ای غنچه دهن عرض کنم؟

به زبانی که ندارم چه سخن عرض کنم؟

چون بغیر از تو سخن را نبود دادرسی

سخن خود به که از اهل سخن عرض کنم؟

درد خود را زمسیحا نتوان داشت نهان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۰

 

گوشه ای کو که دل از فکر سفر جمع کنم؟

پا به دامان صدف همچو گهر جمع کنم

تخم خود چند درین خاک سیه چون انجم

شب پریشان کنم و وقت سحر جمع کنم؟

از پریشانی خاطر دو نفس را چون صبح

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۱

 

چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟

این زر قلب چه باشد که به کار تو کنم؟

جان باقی به من از بوسه کرامت فرمای

تا به شکرانه همان لحظه نثار تو کنم

همه شب هاله صفت گرد دلم می گردد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۲

 

من که از شرم گذارم چو خیال تو کنم

چه خیال است تمنای وصال تو کنم؟

نیست چون حوصله یک نگه دور مرا

به ازین نیست قناعت به خیال تو کنم

برگ بارست به نورسته نهالی که تراست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۳

 

رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم

نیست ممکن که اثر در دل در دل آن ماه کنم

به کشیدن دل خود چون تهی از آه کنم؟

نیست در دست من این رشته کوتاه کنم

می کند گریه تراوش از دل من بی خواست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۴

 

دست در یوزه خسیسانه به بالا چه کنم؟

طرف وعده کریم است تقاضا چه کنم؟

نیست یک جبهه واکرده درین وحشتگاه

ننهم روی خود از شهر به صحرا چه کنم؟

از گرانان جهان قاف سبکروحترست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۵

 

با دل تشنه و سوز جگر خود چه کنم؟

در صدف آب نسازم گهر خود چه کنم؟

مرهم امروز تویی داغ جگرریشان را

ننمایم به تو داغ جگر خود چه کنم؟

صندل امروز تویی دردسر عالم را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۶

 

شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟

اژدها می شود این مار ز افسون چه کنم؟

دلم از زخم زبان کاغذ سوزن زده شد

همچو عیسی نکشم رخت به گردون چه کنم؟

در و دیوار به وحشت زدگان زندان است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۷

 

به که بردیده گستاخ تمنا فکنم

پرده ای کز رخ آن آینه سیما فکنم

خوش نشین نیست چنان جوهر بینایی من

که به هر آینه رو طرح تماشا فکنم

بی تو گر چشم به رخسار بهشت اندازم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۸

 

به که در پیش تو اظهار محبت نکنم

لب خود زخمی دندان ندامت نکنم

نگرفته است خراج از عدم آباد کسی

چون به یک بوسه ز لعل تو قناعت نکنم؟

آن غیورم که اگر شیشه به من کج نگرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۹

 

تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم

شد قفس چوب نبات از سخن شیرینم

موج دریای حوادث رگ خواب است مرا

بس که کوه غم او کرد گران تمکینم

طاقت جلوه او نیست مرا، می ترسم

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۵۶
۵۷
۵۸
۵۹
۶۰
۷۴
sunny dark_mode