گنجور

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴ - و له ایضا

 

سرو آزاد که در باغ نشانند او را

بندهٔ قامت رعنای تو خوانند او را

آن جهاندار جهان نام جهان از بر من

به جهانی ز کف من بجهانند او را

ندهندش به همه ملک جهان یک سر موی

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵ - و له ایضا

 

ملک ملک ملاحت، شه خوبان خطا!‏

ریختی خون دل سوخته، بی جرم و خطا

گفتم از ملک ملک شاد شوم، عقلم گفت

به سراپردهٔ سلطان نرسد دست گدا

گرد کوهت چه عجب گر چو کمر می گردم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶ - مرثیهٔ سلطان ابوسعید

 

باز ازین واقعه ما را دل و جان می‌سوزد

نه دل ما، که دل خلق جهان می‌سوزد

گوییا آتش دوزخ به جهان در زده‌اند

که دل مرد و زن و پیر و جوان می‌سوزد

چنگ در چنگ مغنی ز درون می‌نالد

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - فی مدح سلطان حسین شیرازی

 

روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار

خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار

از گل و نسترن و یاسمن و سرو و سمن

باغ پرنقش و نگارست، زهی نقش و نگار!‏

بر لب ساغر گل، عکس می شورانگیز

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۴ - غزل

 

ای سَمَن‌عارِضِ مَه‌پیکرِ شیرین‌گفتار

وی زده دایره بر گرد گل از مشک تتار

نرگس مست تو در باغ ارم باده‌فروش

سنبل پست تو بر برگ سمن غالیه‌بار

زلف پرچین تو آشفته دلی در فردوس

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۵ - و له ایضا

 

پرتو روی تو از روی صفا می‌بینم

مردم چشم تو در عین حیا می‌بینم

در لبت می‌نگرم، جوهر جان می‌یابم

در رخت می‌نگرم، صنع خدا می‌بینم

شام گیسوی تو یا ملک ختن می‌نگرم؟

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۶ - و له ایضا

 

ترک سرمست تو خون دل ما می‌ریزد

بی‌گنه خون دل خسته چرا می‌ریزد

مردم دیدهٔ دریا دل گوهر پاشم

هرچه دارد همه در پای شما می‌ریزد

تا صبا می‌زند از چین سر زلف تو دم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۷ - و له ایضا

 

آب کز دیده روان شد ببرد بنیادم

آتش عشق تو چون خاک دهد بر بادم

دیده خون ریز که چون مردم دریایی چشم

بهر دردانه به دریای محیط افتادم

مردم از گریه ی من غرقه دریای غمند

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۸ - و له ایضا

 

تا دل خسته به دست سر زلفت دادم

کمر بندگی ات بسته ام و آزادم

آخر ای ماه پری‌چهره به فریادم رس

کز هوایت ز فلک می‌گذرد فریادم

گر کسی از غم هجران تو شادی طلبد

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۹ - و له ایضا

 

روز نوروز و می و مطرب و معشوق و بهار

مستی و عشرت و آغوش و بر و بوس و کنار

سمن و نسترن و یاسمن و سرو چمن

سوسن و برگ گل و جام می و روی نگار

کام و آرام و نشاط و طرب و عیش و خوشی

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۰ - و له ایضا

 

در چنان صورت مطبوع عجب می مانم

بیم آن است که بوسی ز لبش بستانم

مست برخیزم و در باغ ارم بر لب جوی

چون گل و سرو روان پیش خودش بنشانم

از رخ و زلف و قد و خد و خطش جمع شود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۱ - و له ایضا

 

خاک شیراز مگر کعبه عالم شد باز

که برین خاک نهادند همه روی نیاز

باغ فردوس که مرد از هوسش می میرد

خوش عروسی است ولی رشک برد از شیراز

این هم از لطف خداوند جهاندار بود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۲ - فی البدیهه

 

بت شکرسخن پسته‌دهان می‌گذرد

مَهِ خورشیدرخ موی‌میان می‌گذرد

خلق شیراز! بدانید و نظر باز کنید

کآفت مرد و زن و پیر و جوان می‌گذرد

تا من از سینهٔ مجروح سپر ساخته‌ام

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۳ - و له ایضا

 

جانم از آتش آن لعل شکربار بسوخت

دل چو پروانه بر شمع رخ یار بسوخت

در بر تنگ شکر خال سیاهش مگسی است

یا سپندی است که بر آتش رخسار بسوخت

در شب تیره سراپای من بی سر و پا

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۴ - و له ایضا

 

تا به شیراز نگارم ز سفر باز آمد

راحت روح من خسته جگر باز آمد

ناگه آن ماه پری چهره روان از چشمم

همچو سیاره شد و همچو قمر باز آمد

آن صنم نور بصر بود، برفت از بصرم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۲ - و له ایضا

 

روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار

خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار

از گل و نسترن و یاسمن و سرو و سمن

باغ پرنقش و نگارست، زهی نقش و نگار!‏

حیدر شیرازی
 
 
sunny dark_mode