خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹
دل به سودای بتان دربستهام
بتپرستی را میان دربستهام
دل بتان را دادم و شادم بدانک
سگ به شاخ گلستان دربستهام
پختهٔ غمهای عشقم لاجرم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵
خوش خوش از عشق تو جانی میکنم
وز گهر در دیده کانی میکنم
بر سر عقل آستینی میزنم
از در صبر آستانی میکنم
هر که از غیر تو لافی میزند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰
نزل عشقت جان شیرین آورم
هدیهٔ زلفت دل و دین آورم
چون شراب تلخ و شیرین درکشی
پیشکش صد جان شیرین آورم
پیش عناب لبت عنابوار
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵
سوختم چون بوی برناید ز من
وآتش غم روی ننماید ز من
من ز عشق آراستم بازارها
عشق بازاری نیاراید ز من
تا نیارم زر رخ از لعل اشک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷
گرچه جانی از نظر پنهان مشو
رحم کن در خون جان ای جان مشو
پردهٔ رازم دریدی آشکار
وعدههای کژ مده پنهان مشو
گر به جان فرمان دهی فرمان برم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹
پشت پایی زد خرد را روی تو
رنگ هستی داد جان را بوی تو
گشته چون من کشتهای زنار دار
جان عیسی در صلیب موی تو
از پی خونریز جان خاکیان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰
در صبوح آن راح ریحانی بخواه
دانهٔ مرغان روحانی بخواه
یک دو جام از راه مخموری بخور
یک دو جنس از روی یکسانی بخواه
ساغری چون اشک داودی به رنگ
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷
هر زمان بر جان من باری نهی
وین دل غمخواره را خاری نهی
بس کم آزار مینپندارم که تو
مهر بر چون من کمآزاری نهی
هر کجا برداری انگشت جفا
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مرثیهٔ سپهبد کیالواشیر
عهد عشق نیکوان بدرود باد
وصل و هجران هر دوان بدرود باد
بر بساط ناز و در میدان کام
صلح و جنگ نیکوان بدرود باد
سبزهای کان بود دام آهوان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - این قصیدهٔ را در جواب امام مجد الدین سروده و به مدح شاه اخستان پایان داده است
الصبوح ای دل که جان خواهم فشاند
دست هستی بر جهان خواهم فشاند
پیش مرغان سر کوی مغان
دانهٔ دل رایگان خواهم فشاند
دیده میپالای و گیتی خاک پای
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر
از همه عالم کران خواهم گزید
عشق دل جویی به جان خواهم گزید
دولت یک روزه در سودای عشق
بر همه ملک جهان خواهم گزید
آفتابی از شبستان وفا
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - در رثاء امام عز الدین ابوعمر و اسعد
کو دلی کانده کسارم بود و بس
از جهان زو بودهام خشنود و بس
مرغ دیدی کو رباید دانه را
محنت این دل هم چنان بربود و بس
من ز چرخ آبگون نان خواستم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح عصمت الدین خواهر منوچهر و شفیع آوردن برای اجازهٔ سفر
حضرت ستر معلا دیدهام
ذات سیمرغ آشکارا دیدهام
قاف تا قافم تفاخر میرسد
کز حجاب قاف عنقا دیدهام
در صدف در است و در حوت آفتاب
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱ - باز هم در مرثیهٔ خانوادهٔ خویش
بس وفا پرورد یاری داشتم
بس به راحت روزگاری داشتم
چشم بد دریافت کارم تیره کرد
گرنه روشن روی کاری داشتم
از لب و دندان من بدرود باد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۵ - در مدح خاقان کبیر جلال الدین ابو المظفر شروان شاه
سر چو آه عاشقان برکرد صبح
عطر آتش زای برکرد صبح
از شرار آه مشتاقان دل
آتش عنبرفشان برکرد صبح
بر قوارهٔ ماه سحری کرد چرخ
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
جو به جو راز جهان بنمود صبح
مشک جو جو از دهان بنمود صبح
صبح گوئی زلف شب را عاشق است
کز دم عاشق نشان بنمود صبح
در وداع شب همانا خون گریست
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - در مدح ملک الوزراء مختار الدین
دوستی کو تا به جان دربستمی
پیش او جان را میان دربستمی
کاش در عالم دو یکدل دیدمی
تا دل از عالم بدان دربستمی
کو سواری بر سر میدان درد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴
من به ری عزم خراسان داشتم
ز آن که جان بود آرزومندش مرا
والی ری بند بر عزمم نهاد
نیک دامنگیر شد بندش مرا
از یمین الدین شکایت کردمی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵
گفتی از شاهان تو را دل فارغ است
دل ز شاهان فارغ است آری مرا
والی ری کز خراسان رفتنم
منع کرد آن، نیست آزاری مرا
گر شدن ز آن سو کسی را رخصه نیست
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - در مدح جلال الدین الخزاری
گفتم ای دل بهر دربان جلال
نعل اسب از تاج دانائی فرست
دل جوابم داد کز نعل پیاش
تاج هفت اجرام بالائی فرست
نکتهٔ او دانه و ارواح است مرغ
[...]