گنجور

 
۱
۳۳۷
۳۳۸
۳۳۹
۳۴۰
۳۴۱
۷۰۸
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴

 

چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا

کرم شب تابی برافروزد شبستان مرا

در زمین پاک من ریگ روان حرص نیست

تازه می سازد رگ تاکی گلستان مرا

حیرت دیدار، قفل خانه چشم من است

[...]

۱۰ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵

 

برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا

خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا

هست از روز ازل با پیچ و تاب آمیزشی

چون میان نازک خوبان، رگ جان مرا

مزرع امید من از سیر چشمی تازه روست

[...]

۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶

 

پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا

چون علم، ناموس لشکرهاست بر گردن مرا

صورت حال جهان زنگی و من آیینه ام

جز کدورت نیست حاصل از دل روشن مرا

چون علم می بایدم زد غوطه در دریای تیغ

[...]

۱۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷

 

می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا

خانه از روی که یارب می شود روشن مرا؟

تا به چشمم نور وحدت سرمه بینش کشید

هر کف خاکی بود چون وادی ایمن مرا

کی ز پیچ و تاب می شد رشته جانم گره؟

[...]

۱۰ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا

کز دل سخت است در زیر قبا جوشن مرا

هر چه را خورشید سوزد، برنیاید دود ازو

نه ز بی دردی بود از آه لب بستن مرا

با دل روشن، ز نور عاریت مستغنیم

[...]

۱۱ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹

 

مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا

ورنه آسان است از دنیا گذر کردن مرا

بال من در گرد سر گردیدن گل ریخته است

از مروت نیست زین گلشن به در کردن مرا

نیست در کالای من چون آب روشن پشت و روی

[...]

۱۱ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰

 

سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا

خضر نتواند به آب زندگی راندن مرا

بس که دلسردم ز تار و پود هستی چون کتان

می تواند پرتو مهتاب سوزاندن مرا

دشمنان را دارم از تیغ تغافل سینه چاک

[...]

۱۶ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱

 

یارب از دل مشرق نور هدایت کن مرا

از فروغ چشم خورشید قیامت کن مرا

تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟

شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا

خانه آرایی نمی آید ز من همچون حباب

[...]

۱۴ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲

 

ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا

حلقه بیرون این دنیای باطل کن مرا

وادی سرگشتگی در من نفس نگذاشته است

پای خواب آلوده دامان منزل کن مرا

رفته است از کار چون زلف تو دستم عمرهاست

[...]

۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳

 

در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا

شست یاد کوثر از دل آن لب میگون مرا

از تماشای رخش چون چشم بردارم، که هست

چهره گلرنگ او گیرنده تر از خون مرا

خط آزادی طمع زان روی نوخط داشتم

[...]

۱۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴

 

کو می گرمی که در جوش آورد خون مرا؟

چون شفق سازد فلک پرواز گلگون مرا

از محک افزون شود قدر زر کامل عیار

سرکشی از سنگ طفلان نیست مجنون مرا

پخته شد از گوشه عزلت شراب نارسم

[...]

۶ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵

 

نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا

ترزبانی در گلو شد گریه خونین مرا

داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را

می شود روشن چراغ کشته بر بالین مرا

شد دو بالا حرص دنیای من از قد دوتا

[...]

۱۱ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶

 

خواب غفلت گر به این عنوان شود سنگین مرا

بالش پر می شود سنگی که شد بالین مرا

آهم از دل تا به لب جولان کند در لاله زار

در گلو از بس گره شد گریه خونین مرا

بس که ترسیده است از خواب پریشان چشم من

[...]

۱۱ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷

 

شیشه ای، می بود اگر چون شمع بر بالین مرا

از خمار می نمی شد دل سیه چندین مرا

داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را

پخته گردد، خشت خامی گر شود بالین مرا

می کشد دست نوازش بر سر دریا ز موج

[...]

۱۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸

 

چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا

می دهد سر در بیابان کوه تمکین مرا

گردش چشمی که من دیدم ازان وحشی غزال

در فلاخن می گذارد خواب سنگین مرا

پای گل را می گرفت از اشک خجلت در نگار

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹

 

طاق کرد از هر دو عالم طاقِ آن ابرو مرا

ساخت وحشی از جهان آن نرگسِ جادو مرا

چون دهانش زود بی نام و نشان خواهم شدن

گر چنین پیچد به هم فکرِ میانِ او مرا

از سیاهی تازه گردد داغِ آبِ زندگی

[...]

۱۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰

 

برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا

بس بود چون لاله داغی یادگار او مرا

یک دهن خمیازه ام چون زخم، بی شمشیر او

عالم آب است تیغ آبدار او مرا

خط باطل می کشد بر صفحه آیینه ها

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱

 

باعثِ آزار شد ترکِ دل‌آزاری مرا

تختهٔ مشقِ حوادث کرد همواری مرا

روزِ روشن می‌کند کارِ نمک در دیده‌ام

شب ز شکّر خواب باشد خطِّ بیزاری مرا

گر به خونم هر سرِ خاری کمر بندد چو تیغ

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

جلوهٔ برقی است در میخانه هشیاری مرا

از پی تغییرِ بالین است بیداری مرا

چون فَلاخَن کز وصالِ سنگ دست‌افشان شود

می‌دهد رطلِ گران از غم سبکباری مرا

تا نیابم در سخن میدان، نمی‌آیم به حرف

[...]

۱۱ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا

جوهر دیگر بود در گوهرافشانی مرا

چون نباشم یک سر و گردن بلند از آفتاب؟

می کند زخم تو بر گردن گریبانی مرا

گر نمی شد دانه خال تو خضر راه کفر

[...]

۷ بیت
صائب
 
 
۱
۳۳۷
۳۳۸
۳۳۹
۳۴۰
۳۴۱
۷۰۸
 
تعداد کل نتایج: ۱۴۱۴۲