گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

لب و دندان یار من نگرید

خوشی روزگار من نگرید

تیر دیدی که در کمان باشد

قامتش در کنار من نگرید

اختیار منست خوبی او

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

من از وجود برنجم مرا چه غم بودی

اگر وجود پریشان من عدم بودی؟

همه عذاب وجودست هر چه می بینی

اگر وجود نبودی عذاب کم بودی

نه بیم مرگ بود در عدم نه حسرت عمر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

نخستم دل بدام اندر کشیدی

پس انگاهم قلم بر سر کشیدی

بدست عشق رخت صبر من پاک

ز کوی عافیت بر در کشیدی

چو گفتم یک نظر در کار من کن

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

خطی بر سوسن از عنبر کشیدی

سر خورشید در چنبر کشیدی

همه خطهای خوبان جهانرا

بخطّ خود قلم بر سر کشیدی

شکستی پشت سنبل را بدین خط

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

کجایی ای به دو رُخ آفتابِ دلداری؟

چگونه‌ای که نه‌ای هیچ جایْ دیداری؟

بیا و خوی فرا مردمیّ و مردم کن

که هیچ حاصل ناید ز مردم‌آزاری

حکایتِ غمِ دل با تو من چرا گویم؟

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

بر آمد ز گلزار باد بهاری

بیاور می ارغوانی، چه داری؟

بر ما ز تقصیرهای گذشته

چه عذر پذیرفته تر از می آری؟

چمن از که اندوخت این پادشایی؟

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

زهی از روی تو گل شرمساری

بنفشه از سر زلف تو تاری

کشیده خطبت از عنبر هلالی

گرفته لعلت از باده عیاری

ز لشکرگاه خوبی بر نیامد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

نرگسا! چیستت که پنداری

دوش برخاستی ز بیماری

نیست پیدا ز ناتوانی تو

حالت خواب تو ز بیداری

در خمار شبانه یی زیرا

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

هر شبی با دلی و صد زاری

منم و آب چشم و بیداری

بنماندست آب بر جگرم

بس که چشمم کند گهرباری

دل تو از کجا و غم زکجا؟

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

بار دیگر ز که می آموزی

این که دلها بجفا می سوزی؟

می دری پرده و می سوزی دل

بر غمزه زکین اندوزی

طالعی بد بود آن شب که دلم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

گر بخواهی کشتنم یکبارگی

رحمتی آخر برین بیچارگی

عشق می بایست ما را، بس نبود

محنت تنهایی و آوارگی ؟

در فراقت جز غمم غموخواره نیست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

منم امروز و یکی مطرب و جایی خالی

شیشه یی پر ز می و صحن سرایی خالی

خانه یی خرد، و لیکن چون نگارستانی

خوش و از زحمت هر خانه خدایی خالی

نرد و شطرنج بدست آید و در شیوۀ خویش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

ساقیا هین بیار ساغر می

تا تنم جان شود چو پیکر می

ماه رویا، چو مهر روشن کن

چشمم از گوهر منوّر می

مشک زلفا، چو ناف آهو کن

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ترسم آن نوش ز لب کم سخنی

در زبانها فتد به بی دهنی

زاهد ار بیند آن دو لعل چو می

ساتکینی کشد برو سه منی

رنگ و بوی از رخ و خطش گیرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

ماه رویا بسر خویش کنی

نیک باشد که بدی بیش کنی؟

چندم از هجر دل افگار کنی؟

چندم از غصه جگر ریش کنی؟

مکن ای جان که نه رسمی نیکست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

خه، شاد و کش آمدی کجایی؟

شرمت بادا ز بی وفایی

کو آن عهد و استواری ؟

کو آن همه مهر و آشنایی؟

خود هیچ ز حال ما نپرسی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

تا کیم انتظار فرمایی؟

وقت نامد که روی بنمایی؟

اگرم زنده باز خواهی دید

رنجه شو، بیشتر چه می پایی؟

عمر کوته ترست از آنکه تو نیز

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

چنان خوب رویی بدان دلربایی

دریغت نیاید بهر کس نمایی؟

مرا مصلحت نیست، لیکن همان به

که در پرده باشی و بیرون نیایی

نه پیدا توانمت دیدن نه پنهان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

آخر چه شد که راه جفا برگرفته‌ای

بی‌هیچ جرم سایه ز ما برگرفته‌ای؟

خود در طریق جور محابا نمی‌کنی

یکبارگی حجاب حیا برگرفته‌ای

مردی شمرده‌ای که دلم را شکسته‌ای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

بازم لباس صبر به صد پاره کرده‌ای

بازم ز کوی عافیت آواره کرده‌ای

ترسم خجل شوی اگرت آورم بروی

آن جورها که بر من بیچاره کرده‌ای

هرچ آسمان به خنجر مرّیخ می‌کند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۶
۷
۸
sunny dark_mode