گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

مثال این تن خاکی و خاک، آب و حباب است

بیار باده که بنیاد روزگار بر آب است

خروش ناله ی مرغان زچشم نرگس بستان

ببرد خواب و دریغا که خواجه باز بخواب است

زبان سوسن پیغام یار گوید و شادم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

عشق آفت و حسن دلفریب است

نه طاقت آن نه زین شکیب است

بر درد دلم دوا روا نیست

این درد که دارم از طبیب است

گیرم که لب از سؤال بستم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

شمشیر تو چشمه ی حیات است

زنجیر تو حلقه ی نجات است

هم روی تو خوبتر ز خوبی

هم ذات تو برتر از صفات است

در دفتر عشق تو دو عالم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

رقیب را مگر الفت بپاسبان باقیست

که باز نقش سجودش بر آستان باقیست

بناتوانیم ای دوست جای رحم نبود

که شد اگر چه دلم خون هنوز جان باقیست

مشوی روی من ای چشم خونفشان کاین گرد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

اگرت دیده و دل شیفته و گریان نیست

برو ای خواجه که در عشق ترا فرمان نیست

منظر دوست چرا از نظری اشک فشان

نوبهاریست که دروی اثر از باران نیست

روی بیگانه چو روز است ولی روز فراق

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

جز بر این در سری به سامان نیست

دوری از خاک این در آسان نیست

وقت آن شد که سینه چاک زنم

کاین دل تنگ جای جانان نیست

سخره ی دشمنانش باید بود

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

درد ما را نوبت بهبودی است

وین غم ما آیت خشنودی است

باز گشتستم ز سودای جهان

سودما بر کف یکی بی سودی است

در فراقت چیست دانی حال دل

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

نوبت عیداست و عید دولت و دین است

عید بدوران شهریار قرین است

خطبة دولت بنام حامی ملک است

شاهد دنیا بکام ناصر دین است

دست کرم زاستین سؤال گرای است

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

حاصل انجام جز کشته ی آغاز نیست

ناصح مشفق مگر آگه از این راز نیست

خویش اگر کینه جوست لازم روی نکوست

سرو سر افراز را سر کشی از ناز نیست

صحن چمن دیده ام خانه ی صیاد هم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

نوبت خرمی بستان است

عهد سرو و سمن و ریحان است

نرگس از خواب مگر دیده گشود

که بر آن ژاله گلاب افشان است

با صبا نفخه ای از زلف نگار

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

عالمی در شادی و ما را غم است

این غم ما از برای عالم است

چشم غیرت بین ما را نور نیست

هر کجا سوریست آنجا ماتم است

روزگارم زخمها بسیار زد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

سر نهادیم به سودای کسی کاین سر ازوست

نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر ازوست

گر گل افشاند و گر سنگ زند چتوان کرد

مجلس و ساقی و مینا و می و ساغر ازوست

کر به توفان شکند یا که به ساحل فکند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

زان شعله که در دلم نهان است

افسرده زبانه ی زمان است

گر دود بر آید از نهادم

این سوزنه در خور بتان است

اندام تو گلبنی که خارش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

قاصدی مژده رسان در راه است

روز آراستن خرگاه است

صبح عیداست و جهان تا بجهان

خرم از دولت شاهنشاه است

بر من و واپسیم عیب مکن

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

ای جمالت شمع هر جا محفلی ست

از خیالت پرتوی با هر دلی ست

چون منی را با تو بودن مشکل است

ورنه آسان با تو هرجا مشکلی ست

برفشان اشکی بخاک راه دوست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

چشم صاحبنظران خیره بر آن ایوان است

که بهر سو نگری حلوه که جانان است

عکسها در نظر آیند ولی یک اصل است

جسمها جلوه گر آینده ولی یک جان است

دیده ی اصل نگر شیفته ی صورت عکس

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست

که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست

خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست

وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست

عقل در کشمکش نفس درنگی نکند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

دوست می‌گفتم ترا زاول نه آن می‌بینمت

دشمن دل بودی اینک خصم جان می‌بینمت

نه همین در کاخ دل با چشم جان می‌بینمت

در جهان با چشم صورت بین عیان می‌بینمت

تو کجا و مهر و کین من، من از سودای عشق

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

چه شتابی از پی من تو که رنجه شد سمندت

که من آمدم در این دشت که اوفتم به بندت

تو نکو پسندی و من چه کنم که تا پسندت

نشوم، نگو نگردم من و لایق کمندت

تو اگر ملولی از من، سر خویشتن بگیرم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

هر کرا دل با خدای مطلق است

ناخدا موج است و دریا زورق است

غرقه در دریا همی جوید کنار

چون کند آن کو بخود مستغرق است

نیست باید شد زخود تا هست شد

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۵
sunny dark_mode