گنجور

 
نشاط اصفهانی

نوبت خرمی بستان است

عهد سرو و سمن و ریحان است

نرگس از خواب مگر دیده گشود

که بر آن ژاله گلاب افشان است

با صبا نفخه ای از زلف نگار

یا شمیمی ز نگارستان است

شاد زی شاد کز ابر کرمت

دهر گلزار و جهان بستان است

فارغ از حادثه ی دوران باش

که نگهبان تو خود دوران است

کرم عام تو عامیست بخلق

که شهورش همگی نیسان است

تو بنخجیر شتابان و قضا

از پی خصم تو در میدان است

تو بگلزار خرامان و قدر

نایب حکم تو در دیوان است

غم که از دوست بود به ز نشاط

درد کز دوست بود درمان است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode