هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱
شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید
غنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید
شتابت چیست ای جان از تنم خواهی برون رفتن
دمی از جسم من بیرون مرو شاید که یار آید
تو ای سرو روان تا از کنارم بیسبب رفتی
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲
امروز ما را گر کشی بیجرم از ما بگذرد
اما به پیش دادگر مشکل که فردا بگذرد
زینگونه غافل نگذری از حال زار ما اگر
گاهی که بر ما بگذری دانی چه بر ما بگذرد
ناصح ز روی او مکن منعم که نتواند کسی
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
گر عتاب است وگر ناز کدام است آن کار
که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد
من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴
تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود
غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود
آخر از حسرت بالای تو ای سرو روان
تا کیم خون دل از دیده روان خواهد بود
گفتم آن روز که دیدم رخ او کاین کودک
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵
گریه جانسوز مرا ناله ز دنباله نگر
نالهٔ بی گریه ببین گریهٔ بی ناله نگر
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶
بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز
در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز
روزم سیه است از غم هجران بود آیا
چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز
در بادیهٔ عشق و ره شوق رساند
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز
لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز
با اهل وفا و هنر افزون شود و کم
مهر تو و بیمهری گردون نه و هرگز
از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبی
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸
با من ار هم آشیان میداشت ما را در قفس
کی شکایت داشتم از تنگی جا در قفس
عندلیبم آخر ای صیاد خود گو، کی رواست
زاغ در باغ و زغن در گلشن و ما در قفس
قسمت ما نیست سیر گلشن و پرواز باغ
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹
رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس
گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغ
نصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس
گریست عمری و آخر ز بیوفائی چرخ
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰
شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش
کسی دارد که دارد در کنار خویش یاری خوش
دل از مهر بتان برداشتم آسودم این است این
اگر دارد شرابی مستیی ناخوش خماری خوش
خوشم با انتظار امید وصل یار چون دارم
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱
دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش
او از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش
گفتا چه شد آن دل که من از بس جفا خون کردمش
گفتم که با خون جگر از دیده بیرون کردمش
گفت آن بت پیمانگسل جستم ازو چون حال دل
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش
که داغ تازهای بگذاردم بر دل ز هجرانش
پس از عمری که میگردد به کامم یک نفس گردون
نمیدانم که میسازد؟ همان ساعت پشیمانش
چو از هم آشیان افتاد مرغی دور و تنها شد
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
سرو قدی که بود دیدهٔ دلها به رهش
نیست جز دیدهٔ صاحبنظران جلوه گهش
آه از آن شوخ که سرگشته به صحرا دارد
وحشیان را نگه آن آهوی وحشی نگهش
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴
غم عشق نکویان چون کند در سینهای منزل
گدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل
دل محمل نشین مشکل درون محمل آساید
هزاران خسته جان افشان و خیزان از پی محمل
میان ما بسی فرق است ای همدرد دم درکش
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵
کردهاست یا قاصد نهان مکتوب جانان در بغل
یا درجی از مشک ختن کرده است پنهان در بغل
در مصر یوسف زینهار آغوش مگشا بهر کس
یکبار دیگر گیردت تا پیر کنعان در بغل
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم
من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودم مران
که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
منم ای بَرید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی
جامه تقویی که من در همه عمر بافتم
بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸
بیمهری اگر چه بیوفا هم
جور از تو نکو بود جفا هم
بیگانه و آشنا ندانی
بیگانه کشی و آشنا هم
پیش که برم شکایت تو
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹
مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چسان رفتم
چو بلبل زین چمن با ناله و آه و فغان رفتم
نبستم دل به مهر دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
منم آن بلبل مهجور کز بیداد گلچینان
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰
ای گمشده دل کجات جویم
در دام که مبتلات جویم
دیروز چو آفتاب بودی
امروز چو کیمیات جویم
ای مرغ ز آشیان رمیده
[...]