دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش
او از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش
گفتا چه شد آن دل که من از بس جفا خون کردمش
گفتم که با خون جگر از دیده بیرون کردمش
گفت آن بت پیمانگسل جستم ازو چون حال دل
خون ویم بادا بحل کز بس جفا خون کردمش
ناصح که میزد لاف عقل از حسن لیلی وش بتان
یک شمه بنمودم به او عاشق نه مجنون کردمش
ز افسانهٔ وارستگی رستم ز شرم مدعی
افسانهای گفتم وزان افسانه افسون کردمش
از اشک گلگون کردمش گلگون رخ آراسته
موزون قد نو خاسته از طبع موزون کردمش
هاتف ز هر کس حال دل جستم چو او محزون شدم
ور حال دل گفتم به او چون خویش محزون کردمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلباختگی است. شاعر از جفا و زخمهایی که معشوقش به دلش زده صحبت میکند و بیان میکند که او نیز از درد و رنج عاشقی با دلبر برخورد کرده است. شاعر به دیالوگی بین خود و معشوق اشاره میکند و به او میگوید که با وجود جفاهایش، هنوز عشق را فراموش نکرده و سعی در توجیه حال خود دارد. همچنین از زیباییها و زشتیها صحبت کرده و به وجود احساسات عمیق و متناقض در دل عاشق اشاره میکند. در نهایت، شاعر احساسات خود را به تصویر میکشد و نشان میدهد که عشق همیشه با درد و رنج همراه است.
هوش مصنوعی: میدانی که معشوق با دلم چه کرد و من با او چه کردم؟ او از روی بیرحمی باعث شد که دلم خونین شود و من عشق را از چشمانم دور کردم.
هوش مصنوعی: گفت: چه شد آن دلی که من به خاطر ظلم و ستمی که به آن کردم، به خون نشسته بود؟ پاسخ دادم: من آن دل را با خون جگر از چشمانم بیرون کردم.
هوش مصنوعی: آن بت زیبا که پیمانها را میشکند، من از او فاصله گرفتم، چون حال من سخت دلتنگ و پر از غم است. ای کاش بادی بوزد که مرا از این وضعیت نجات دهد، زیرا او به قدری به من ظلم کرد که من به سر حد پریشانی و درد رسیدم.
هوش مصنوعی: در اینجا کسی به ناصح میگوید که وقتی او از عقل و درک خودش سخن میگفت و به زیبایی لیلی و محبوبان دیگر اشاره میکرد، من تنها کمی از عشق و شیداییام را به او نشان دادم، در حالی که نه عاشق بود و نه مجنون.
هوش مصنوعی: در داستانهای باستانی رستم، به خاطر عذاب وجدان و خجالت از ادعای بعضیها، دربارهٔ قهرمانپروری و شجاعت او سخن گفتم و با همین داستانها او را فریب دادم.
هوش مصنوعی: با اشکهای سرخ، چهرهام را زیبا و آراسته کردم، و قامت راست و موزونم را از طبیعت زیبا و هماهنگ ساخت.
هوش مصنوعی: من از هر کسی حال دلش را پرسیدم و وقتی فهمیدم که او هم غمگین است، خودم نیز در اندوه او شریک شدم. وقتی حال دل خود را برای او گفتم، او نیز به همین حالت غمگینم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دم زد دل از سر غمت از سرزنش خون کردمش
گرم از میان مردمان چون اشک بیرون کردمش
کردم عقیقین حقه ای پیدا به یاد آن دهان
یاد آمد آن دندان مرا پر در کنون کردمش
لیلی به خواب از من شبی پرسید وصف زلف تو
[...]
مطرب به گوشم زد نوا از گریه محزون کردمش
ساقی به دستم داد می پیمانه پر خون کردمش
شد هرکه گاهی همرهم، بی خانمان شد همچو من
با هر که بنشستم دمی چون خویش مجنون کردمش
شد شورش سودای من در هر سرمه بیشتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.