گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

هجرش آخر کرد خرم جان افگار مرا

عاقبت این درد صحت داد بیمار مرا

از چمن بیرون نخواهم برد مژگان درشت

تا نسازد گل به دامن باغبان خار مرا

دامن پر سنگ اینجا همچو کوه ایستاده ام

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای به یادت چشمه زمزم در کاشانه‌ها

کعبه افتادگانت آستان خانه‌ها

خانه بر دوشم به شمعی انتظاری می‌کشم

بوریای کلبه‌ام باشد پر پروانه‌ها

اهل همت را نظر امروز بر دست گداست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

مشعل طور تجلیست دل انور ما

دست نورانی موسی است ز پا تا سر ما

اثر سوختگان تا به قیامت باقیست

می توان شمع برافروخت ز خاکستر ما

از شکست دل ما سنگ به فریاد آید

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

جانب ما دیده را وا کرده پوشیدن چرا

آشنایی کردن و بیگانه گردیدن چرا

چرخ را در ناله آرد تیر آه خستگان

از نظر افتادگان را دیر پرسیدن چرا

سرمه بیگانه را در چشم خود جا داده یی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

ز برق تیغ ابرویت فتاد آتش به کشورها

مه نو گشت میل آتشین در چشم اخترها

گرفتار تن خاکیست روح از پستی همت

به دام افتاده است این مرغ از کوتاهی پرها

ندارد مادر از تأدیب فرزند خود آسایش

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

ای ز رویت درگرفته شمع‌ها در خانه‌ها

انجمن‌ها هر طرف از مرده پروانه‌ها

یاد عمر رفته خود هرکه باشد می‌کند

نیست غیر از ذکر زلفش بر زبان شانه‌ها

عشرت ایام در دوران ما شد منتهی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

ماه من مست شراب ناب می بینم تو را

لب به لب بر ساغر مهتاب می بینم تو را

از میان بوالهوس هرگز نمی آیی برون

کشتی افتاده در گرداب می بینم تورا

هیچ کس را طاقت نظاره روی تو نیست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

ای خاکمال سرو روان تو آب‌ها

موج کناره کرد فریبت سراب‌ها

فانوس سد ره نشود نور شمع را

کی می‌شوند مانع حسنت نقاب‌ها

چشم تو را به خواب ندیدند مردمان

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

نیست از تسبیح سیری سبحه زهاد را

حرص مژگان است چشم دام این صیاد را

گردن تسلیم دارد تیغ سوهان بر قفا

می کند کوته زبان خنجر جلاد را

آشنایان راست کوشش بر هلاک یکدگر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

خال لبت نشانده در آتش خلیل را

زلف تو بسته بال و پر جبرئیل را

ارباب حرص اهل طعم را خورد به چشم

باشد حلال خون گدایان بخیل را

سیلاب گریه کوه گنه را برد ز جا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

در دل ما گر نمی آیی به چشم ما بیا

از محیط اندیشه داری بر لب دریا بیا

خاک در چشمم زند نظاره همچون گردباد

ای نسیم پیرهن از دامن صحرا بیا

از طپیدن ریخت زیر دام بال و پر مرا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

نو خط من از پی دلهای بی حاصل بیا

بر سر لب تشنگان ای ابر دریا دل بیا

روزگاری شد به تیغت انتظاری می برم

از هلاک من مکن اندیشه ای قاتل بیا

کعبه می گردد به صحرای جنون چون گردباد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

به حرف غیر می خواهی تو آزار دل ما را

به قول مدعی آتش مزن سر منزل ما را

چرا در پرسش احوال ما ایستادگی داری

به حرفی می توان کردن تو آسان مشکل ما را

نخواهد ماند از وسواس شیطان هیچ کس ایمن

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ز خونم بعد کشتن شورش محشر شود پیدا

چو بر خاک اوفتد یکدانه چندی سر شود پیدا

به شستشو لباس بدقماش اطلس نمی گردد

به صیقل کی ز تیغ آهنین جوهر شود پیدا

به دیوار قفس تا رخنه ها دیدیم یقینم شد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

با بد و نیک جهان از بسکه همدوشیم ما

سرمه را چشمیم و حرف سخت را گوشیم ما

عقده ایی در هر خم زلفی که باشد شانه ایم

کاکلی هر جا پریشان می شود دوشیم ما

قامت ما خم شده و فکر کنار از سر نرفت

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

فتاده گوشه چشم تو تا به خانه ما

دکان سرمه فروش است آستانه ما

دماغ بلبل ما بس که نازک افتادست

به شاخ نکهت گل باشد آشیانه ما

بر آسمان نبود کهکشان که می بینی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

یارب از دارالشفای خود دوایی ده مرا

لطف کن افتاده ام از پا عصایی ده مرا

مشت گل را داده جان و مرغ عیسی کرده ایی

قوت اعضا کرم کن دست و پایی ده مرا

بر زبان ناتوانی غنچه باشد ناله ام

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

رویت گل سرسبد لاله زارها

خطت متاع قافله نوبهارها

در بوستان ز حسرت پابوس سرو تو

خمیازه می کشند لب جویبارها

رفتار تو گرفته سر راه کبک را

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

خاک مجنون داد تا بر باد آه سرد ما

خواهد آمد خانه خیز اکنون به صحرا گرد ما

کهربا در دست ما کی می تواند آب ریخت

می کشد بی آبرویی پیش رنگ زرد ما

کوه خواهد جست همچون نبض بیماران ز جا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

هر شب از یادت منور می کنم کاشانه را

گردباد آه می سازم چراغ خانه را

می کند عشاق را سنگ فلاخن کوی تو

جوش سودای تو گرداند سر دیوانه را

تا به زلفت ره نیابد دست غماز نسیم

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۸