گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

کند به راه تو پامال، آسمان ما را

حباب آبله ی پاست موج دریا را

هوای کعبه ی کوی تو مضطرب دارد

چو خیل مور سراسیمه، ریگ صحرا را

به گریه، دیده ای از دل کریم تر دارم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

احتراز از عشق کی باشد دل دیوانه را؟

شعله، از مستی بود مهتاب، این پروانه را

دل چو دارد مایه ای از عشق، یک داغش بس است

گرم سازد فصل تابستان چراغی خانه را

ناله ی دل در سر زلف سیاهش دور نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

گریه طوفان می کند از نکهت محبوب ما

همچو دریا باد باشد باعث آشوب ما

کو جنونی تا همه عالم ز ما چینند گل

باغبان تا کی گل خود را کند سرکوب ما

همچو دل ویرانه ای داریم پر گرد و غبار

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

می‌دهد سیل سراغ ره ویرانهٔ ما

چون صدف در بغل موج بود خانهٔ ما

چوب گل بهر دوا در همه گلزار نماند

بلبلان را چه بلایی شده دیوانهٔ ما!

در میان دل و او نسبت نزدیکی هست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا

غنچهٔ گلبرگ آتش کرده فانوس مرا

کاشکی اندیشه ای از باطن عصمت کند

عشق بر گردن نگیرد خون ناموس مرا

در حریم آستانش، چند منع پاسبان

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را

از خون چو ساغر می، پر سازم آشیان را

نه الفتی به مرغان، نه رغبتی به افغان

من بلبل غریبم این باغ و بوستان را

هر دم بهار خود را صد رنگ می نماید

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

تا به کی آن آهوی وحشی نگردد رام ما

ز انتظار او غبار آورد چشم دام ما

عمر رفت و روزگار هجر او آخر نشد

انتظار صبح محشر می کشد این شام ما

در محبت بیش ازین خواری نمی باشد که دل

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

نتوان گفت به رویش سخن آینه را

نسبتی با تن او نیست تن آینه را

شوق رویش همه کس را به غریبی دارد

سبب این است جلای وطن آینه را

هیچ کس نیست که در وصل تو نقشش ننشست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

سینه ریشانیم و دارد آن دهن درمان ما

ای نمکدان لب لعل تو مرهم دان ما

دامن ما ز انتظار لخت دل چون لاله سوخت

خار راه گریه باشد تا به کی مژگان ما

شعله می لرزد ز غیرت همچو شاخ سرخ بید

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

بس است شاهد مستی همین گلستان را

که فاش کرده همه رازهای پنهان را

ز جوش لاله و گل در چمن چراغان است

ببین ز ابر سیه، دود آن چراغان را

چه صحبت است ندانم که جمع کرده بهار

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

ریزد ز بس غبار دل از هر فغان ما

پر خاک شد چو حلقه ی دام آشیان ما

ترسان ز هجر یار ز بس جان سپرده ایم

منقار زاغ زرد شد از استخوان ما

با قامت خمیده ره راست می رویم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

خوش آن زمان که سر مهر بود خوبان را

کرشمه منع نمی کرد آه و افغان را

چنین نبود در وصل بسته بر دل ها

نداشت قفل حرم، پره ی بیابان را

ز ضعف، بند قبا آستین من شده است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

آیینه کجا دیده ست، رخسار چو ماهش را

با سرمه چه آمیزش، مژگان سیاهش را

گاهی نظری از لطف می کرد به سوی من

بخت سیهم رم داد آهوی نگاهش را

ای مور به این اندام، سرخیل سلیمانی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

نگاه باغبانم، می‌پرستم لاله و گل را

کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را

پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه می‌بینم

چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را

به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

فلک نبود به مستی حریف نالهٔ ما

چو لاله ریخت از آن سرمه در پیالهٔ ما

به جز چراغ نداریم مجلس‌افروزی

به غیر شیشه کسی نیست هم پیالهٔ ما

ز بخت ما مددی غیر ازین نمی‌آید

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

می‌جهد برق ز آه دل غم‌پیشهٔ ما

شعله دارد حذر از تیر نی بیشهٔ ما

سبزهٔ دانهٔ نخجیرگه عنقاییم

همه از چشمهٔ دام آب خورد ریشهٔ ما

اثر توبه ز هرجا که نمودار شود

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

چو غنچه نیست نهان از کسی دفینهٔ ما

کف گشاده بود همچو گل خزینهٔ ما

به هرکجا که به سنگی رسید، همچون موج

بغل گشاده دود سویش آبگینهٔ ما

شدیم خاک و فلک را چو شیشهٔ ساعت

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

مدعی کو تا چراغ محفلم بیند ترا

غافل از راه آید و در منزلم بیند ترا

از ترحم سنگ را دل خون شود هر گه چو موج

خنده زن بر گریه ی بی حاصلم بیند ترا

در غم سامان به راه کعبه، ای بت نیستم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

منم آن مرغ که دل نوحه طراز است مرا

قفسی تنگ تر از چنگل باز است مرا

نوبهار است و چو گلبن ز جنون در جوشم

که دگر موسم گل کردن راز است مرا

نیست چون شاخ گلم مانع طاعت مستی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

نشد درست به هندوستان شکستهٔ ما

نماز بود در او، کار دست بستهٔ ما

جدا شدیم ز هم‌صحبتان، خوش آن روزی

که بود دستهٔ گل را حسد به دستهٔ ما

به خانه نیست که بتوان نمودنش به طبیب

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۴۸
sunny dark_mode