گنجور

 
سلیم تهرانی

منم آن مرغ که دل نوحه طراز است مرا

قفسی تنگ تر از چنگل باز است مرا

نوبهار است و چو گلبن ز جنون در جوشم

که دگر موسم گل کردن راز است مرا

نیست چون شاخ گلم مانع طاعت مستی

ناله ی مرغ سحر، بانگ نماز است مرا

منت یک گلم از باغ جهان بر سر نیست

دست کوتاه به از عمر دراز است مرا

گل گل از داغ می ناب همین نیست سلیم

بخیه ی خرقه ز ابریشم ساز است مرا