گنجور

 
سلیم تهرانی

نگاه باغبانم، می‌پرستم لاله و گل را

کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را

پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه می‌بینم

چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را

به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی

یکی بلبل گرفت و دیگری آواز بلبل را

عنان پایداری چون ز کف شوق فنا گیرد

کند چون موج با سیل بهاری همسفر پل را

سلیم از لاعلاجی خویش را باید به دریا زد

گرفته موج همچون رهزنان از ما سر پل را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode