عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز
بگل گفتا که رفتم بار دیگر
ز سر گیرم هم امشب کار دیگر
چو روز این کار مینتوانم اکنون
بشب این قرعه برگردانم اکنون
بگفت این و فرود آمد ز منظر
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۲ - آغاز عشقنامۀ خسرو و گل
الا ای درّ دریای معالی
مدار از بکر معنی حجره خالی
هزاران بکر زیر پرده داری
چرا از پرده بیرون مینیاری
ترا دوشیزگان بسیار هستند
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
چنین گفت آنکه بحری بود در گفت
که گاهی در فشاند و گاه درسُفت
که چون هرمز بعشق گل میان بست
دل پرخون در آن دلبربجان بست
چو شد زان ماه آهو چشم خسته
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
چو دایه آن دو دلبر را چنان دید
دو جان هر دو بیرون ازجهان دید
بگل گفت ای چمن پرنور از تو
دماغ بلبلان مخمور از تو
قمر را روی تو تشویر داده
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
چنین گفت آن سخن سنج سخندان
کزو بهتر ندیدم من سخنران
که چون شب روز شد وین مرغ پرزن
ز شب برچید پروین را چو ارزن
فلک چون طیلسان سبز بر سفت
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
الا ای فاخته خوش حلقی آخر
ز حلقت جانفزای خلقی آخر
گهر داری درون دل برون ریز
ز حلق خویش در صد حلقه خون ریز
سخن را ساز ده آواز بگشای
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
الا ای خوش تذرو سبز جامه
تو خواهی بود گل را پیک نامه
تویی در نطق، زیبا گوی معنی
بسر میدان برون بر گوی معنی
زبان گوهری داری گهر پاش
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
الا ای منطق طیر معانی
زبان جملهٔ مرغان تو دانی
چو چندین میزنی بانگ و لاغیر
بنطق آور سخن از منطق الطیر
بگو تا بلبل مست طبیعت
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
الا ای سبز طاووس مقدّس
ز سر سبزیت عکسی چرخ اطلس
زمین و آسمان گَرد و بخارت
کواکب بر طبق بهر نثارت
دو عالم گرچه عالی مینمودهست
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
الا ای شهسوار رخش معنی
به فکرت بحر گوهربخش معنی
به هر گوهر که تو منظوم کردی
جهانی سنگدل را موم کردی
چو تو موم آوری از سنگ خارا
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
یکی چابک کنیزک داشت کوچک
که حسنا بود نام آن کنیزک
ببالا همچو سرو جویباری
بلنجیدن چو کبک کوهساری
رخی چون ماه و زلفی همچو عنبر
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
چه گلرخ دایه را جان داده میدید
میان خاک و خون افتاده میدید
نبودش تاب آن بیداد و خواری
برآورد از جهان فریاد و زاری
کتان سنبلی بر تن بدرّید
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۳ - دفن کردن گل دایه را و رفتن با خسرو به روم
الا ای شاخ طوبی شکل چونی
چو شاخی می مکن این سرنگونی
بشرق وغرب بگذشته چو برقی
ولیکن تو برون غرب و شرقی
تو در مشکوة حسنی چون چراغی
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۴ - رفتن خسرو و گل بباغ
ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه
بسوی باغ شد یکماه آن شاه
برون از شهر باغی داشت خسرو
که در خوبی بهشتش بود پس رو
کشیده سی چمن، در روضهٔ او
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
شبی خوشتر ز نوروز جوانی
می صافی چو آب زندگانی
گل و خسرو فتاده هر دو سرمست
بکش آورده پای و زلف در دست
سیه پوشیده زلف شبروگل
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۶ - صفت جشن خسرو
نشسته شاه رومی همچو جمشید
بسر برافسری روشن چو خورشید
بزرگان و وزیران معظّم
همه بر پای مانده دست برهم
ز یک سو نو خطان استاده بر راه
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۷ - نواختن مطرب
درآمداِکدشی دوشیزه ناگاه
پریشان کرده مشک تازه بر ماه
نگاری دستیارش شوخ دیده
خط سرسبزش از گل بر دمیده
خطی آورده بر لعل شکرخای
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن
می جان پرورم ده در صبوحی
لان الرّاح ریحانی و روحی
یک امشب از قدح می نوش تا لب
که فردا را امیدی نیست تا شب
چو بادی دی شد و فردا نیامد
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۳۹ - در صفت چنگ
یکی پیری که او در پشت خم داشت
رگ و پی جمله بیرون شکم داشت
بسان دختری در پیش مادر
شده چون مصلحان در زیر چادر
چو مادر دست در خنیاگری برد
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۴۰ - در صفت دف
یکی صورت درآمد ماه پیکر
نهاده همچو گردون پای بر سر
رخی مانند ماه آسمان داشت
ولیک از پنج ماه نوفغان داشت
تپانچه بر رخ چون ماه میخورد
[...]