گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

نمی فتد به دل، از محشر اضطراب مرا

به زیر سایهٔ تیغ تو، برده خواب مرا

لب سؤال مرا مهر بوسه، خاموشی ست

چرا نمی دهد آن کنج لب جواب مرا؟

حصار عافیتم، چون حباب، خاموشی ست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا

سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا

به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم

که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا

شکار بسمل من زندگی ز سر گیرد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

تا فکند از نظرآن سروسرافراز مرا

شده هر شاخ گلی، چنگل شهباز مرا

نه سپند است، ندانم دل بی طاقت کیست؟

سوخت در بزم تو، از شعلهٔ آواز مرا

من که از دل شده ام در غم صیاد اسیر

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

پسند بت نکند برهمن سپاس مرا

چه سان فرشته کند گوش، التماس مرا؟

برون ز کسوت هر کس، چو سوزن آمده ام

بدل زمانه کند تا به کی لباس مرا؟

مزاج عشق، ز یک تار و پود بافته است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

جان و دل غفلت زده باری شده ما را

این خواب گران، سنگ مزاری شده ما را

تا قدر جفای تو ندانی که ندانیم

هر زخم، لب شکرگزاری شده ما را

ما از دل صد پاره چه فیضی که نبردیم!

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

بنواز مغنی، دل غم پیشهٔ ما را

از شعله بشو دفتر اندیشهٔ ما را

آن آتش سوزنده که پنداشتمش گل

ازجلوه به هم سوخت، رگ و ریشهٔ ما را

گیرم که به انجام رسد خاره تراشی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

داغ سودای تو دارد، دل دیوانهٔ ما

کعبه لبیک زند بر در بتخانهٔ ما

عشق را کعبهٔ مقصود، سویدای دل است

لیلی از خودکند ایجاد، سیه خانهٔ ما

شور دیوانگی و شیوهٔ اطفال یکی ست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما

گوشهٔ خاطر ما، ملک سلیمانی ما

بس که سودیم به راه تو جبین را چو صدف

استخوانی ست به جا مانده، ز پیشانی ما

خوبش تا گم نکنی، راه به جایی نبری

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

گیرد شرار عبرت، از بی بقایی ما

برق آستین فشاند، بر خودنمایی ما

ای عجز همّتی کن، تا بال و پر بریزیم

صیاد ما ندارد، فکر رهایی ما

تا بود ناله ای بود، چون نی در استخوانم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

ای شور خیالت، نمک زخم جگرها

مجنون بیابان سراغ تو، نظرها

بی عشق ز دل ها نرود ریشهٔ غفلت

خورشید بر آرد رگ خامی، ز ثمرها

ای مرغ بهشتی، به کدامین لب بامی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

از چاره عاجزم مژه اشکبار را

ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را

نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق

ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را

دایم شمرده از دل روشن ضمیر خویش

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

حلاوت در مذاقم نیست آب زندگانی را

نفس باشد رگ تلخی، شراب زندگانی را

پر پرواز باشد رنگ و بوی مستعار او

وفا نبود گل پا در رکاب زندگانی را

کس از سیل سبکسر، پایداری چون طمع دارد؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را

به آب میکده شستیم، لوث تقوا را

به بوی سنبل خلد، آستین فشان بینم

مقیدان سر زلف عنبرآسا را

میان ما و تو مشکل حکایتی ست که نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

همسر بوالهوس مدان، عاشق پاکباز را

زهر چش جفا مکن، مشرب امتیاز را

سینه حریف چون شود، آن مژهٔ دراز را

دشنه شکسته در جگر، چنگل شاهباز را

گر نبود قبول تو، جنس کساد دین و دل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

فریاد ناله، گر نخراشد درون ما

گرد و غبار خاطر ما، بیستون ما

جان از کسی مضایقه هرگز نکرده ایم

چون آب، بی دریغ روان است خون ما

باید ز عشق جلوهٔ برق کرشمه ای

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

از خار جفای بت پیمان شکن ما

یک سینهٔ چاک است چو گل، پیرهن ما

در هجر تو، هر پارهٔ دل محشر داغی ست

یک غنچهٔ نشکفته ندارد چمن ما

گویا لب لعل تو دمیده ست فسونی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

برق بگریخت نفس سوخته، از کشور ما

شعله گردی ست که برخاست ز خاکستر ما

کیست کز شعلهٔ خورشید، برآرد شبنم؟

دل به افسانه، جدا کی شود از دلبر ما؟

لب اگر باز کنی، چهره اگر بنمایی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

به هند، گشته زمین گیر، ناتوانی ما

رسیده است به شب، روز زندگانی ما

به ما قفس وطنان، نوبهار می خندد

خزان رسید و نشد فصلگل فشانی ما

کنار و جیب دو عالم به دست چاک افتد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

دهقان نبرد حاصلی از بوم و بر ما

سرویم و بود عقده خاطر ثمر ما

از ناز، کله گوشه به خورشید شکستیم

افکنده جنون، سایهٔ داغی به سر ما

دیگر لبش از شادی دل غنچه نگردید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

زان لب شکّرفشان شوری به جان داریم ما

یک نیستان ناله در هر استخوان داریم ما

در بغل چون صبح، چاک بی رفویی بیش نیست

گر لباس هستی دامن فشان داریم ما

نیست ممکن نغمهٔ شوقی به کام دل زدن

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶۳
sunny dark_mode