همسر بوالهوس مدان، عاشق پاکباز را
زهر چش جفا مکن، مشرب امتیاز را
سینه حریف چون شود، آن مژهٔ دراز را
دشنه شکسته در جگر، چنگل شاهباز را
گر نبود قبول تو، جنس کساد دین و دل
از چه به غمزه داده ای، منصب ترکتاز را
تا ره هوش را زند، رطل گران بیخودی
میکده کرشمه کن، نرگس نیم باز را
زاهد حق پرست من، منکر برهمن مشو
بی خبر از حقیقتی، چاشنی مجاز را
عار ز سجدهٔ منت، چیست خدای را بگو؟
چون ز ازل تو کرده ای، ناصیه سا، نیاز را
پردهٔ هوش می درد، نغمهٔ دلکشت، حزین
بند نقاب وا مکن، خلوتیان راز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به راز و رمز عشق و جفا در روابط انسانی میپردازد. شاعر از معشوق میخواهد که با ناز و کرشمهاش، درد و غم را بیشتر نکند و به شکوههای زندگی توجه کند. او به زاهدان و حقپرستان یادآور میشود که درک حقیقت از مجاز مهمتر است و جلال خداوند را باید با عشق و صداقت تجربه کنند. شاعر همچنین از عار سجده و نیاز به خداوند سخن میگوید و از پردهای که بین حقیقت و پنهان نگهداشته شده، به شدت انتقاد میکند. در کل، شعر دعوت به عشق واقعی و دوری از خودخواهی و دنیاپرستی است.
هوش مصنوعی: همسر بیوفا را به حساب نیاور، و عاشق وفادار را با بیرحمی رنجان. تمایز و برتری را در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: وقتی که سینهی دشمن پر از درد و رنج میشود، آن مژهی زیبا که مانند دشنه در قلب او فرورفته، همچنان مانند دستان شاهین به شدت بر او چنگ میزند.
هوش مصنوعی: اگر تو را نداشته باشم، پس چرا با ناز و غمزۀ خود دل و دین را به این حال و روز انداختهای؟ چرا این مقام را به بیاعتنایی رها کردهای؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که در مسیر فهم و آگاهی هستی، سنگینی غفلت و بیخیالی را کنار بگذار و در میکده با ناز و عشوهای که شایستهاش است ظاهر شو، مانند نرگسی که نیمهباز است.
هوش مصنوعی: نیکوست که در جستجوی حق و حقیقت باشی، اما نباید به ظاهر موضوعات و دلبستگیهای بیاساس دل ببندی. باید آگاه باشی که برخی مطالب تنها ظاهری دارند و لازم است که به عمق آنها نگاه کنی.
هوش مصنوعی: عزت و کرامت خداوند به پا درآوردن ما در برابر او چه معنایی دارد؟ زیرا تو از آغاز هستی، سرنوشت ما را تعیین کردهای و از ما خواستهای که نیاز خود را به تو نشان دهیم.
هوش مصنوعی: در حالتی که عقل و درک ما متوجه میشود، صدای دلانگیزی به گوش میرسد. ای کسی که در خلوت نشستهای، رازها را فاش نکن و پردهٔ secrecy را کنار نزن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اشک چو پرده میدرد، خلوتیان راز را
چند به دل فرو خورم، ناله جانگداز را؟
هر سحری ز خون دل، آب زنم به راه تو
رفته به دامن مژه، سجدهگه نیاز را
دیده شب نخفته را، وصف دو زلف او مکن
[...]
باز نما به مطربان نغمۀ جان گداز را
تا بدرند از طرب پردۀ اهل راز را
گر بنشانیم شبی شمع صفت برابرت
پیش رخیت بنگری سوز دل گداز را
خوش بود ای سرور جان ناز تو و نیاز من
[...]
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز را
عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان
حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را
عرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو
[...]
دل که زیاده می کند، قاعده نیاز را
مایه ناز می شود، خوی بهانه ساز را
خون کدام بی گنه ریخته بر زمین،که تو
بر زده ای چو شاخ گل، دامن سروناز را
پیش تو نیم جان خود بازم، اگر ز مردمی
[...]
خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را
آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را
صورت حال چون شود، بر تو عیان که همچو سرو
ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را
آه که طبل جنگ و آن گه به گاه آشتی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.