گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - گل و خار

 

گفت گلی از سر نخوت بخار

کی ز تو هر خاطر خرم فکار

میکنی از جلوه ناخوش مدام

عیش تماشائی بستان حرام

نقص کمالات چمن گشته‌ای

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - نتیجهٔ ظلم

 

بود یکی ظالم مردم گداز

مردم از او در حذر و احتراز

روز و شبان بود به پیکار خلق

کار نبودش مگر آزار خلق

کم‌کمش این خصمی و بیگانگی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - ماست کش و یخ کش

 

ماست کشی بود به عهد قدیم

در هنر ماست کشی مستقیم

بود همی ماست کشی پیشه‌اش

ماست‌کشی روز و شب اندیشه‌اش

ماست همی ساخت به غایت نکو

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - خانهٔ تنگ

 

خانه ما هست بسی تنگ‌تر

از رحم مادر و صلب پدر

هست همانا مثل ما در آن

همچو جنین در رحم مادران

حجره و صحنش همه بر روی هم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - کیفیت صلحیهٔ اصفهان

 

گوش فرا دار که سازم بیان

کیفیت صلحیهٔ اصفهان

بودم از این اسم بسی در شگفت

کش به چه منظور توانم گرفت

مصلح این عالم اضداد کیست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - مصاحبت دو نادان

 

بود یکی مرد تهی مغز خام

با زن خود خفته شبی روی بام

کرد به حیرت سوی گردون نظر

وز زن خود جست ز انجم خبر

زن ز کسان آنچه که بشنیده بود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - شلتاق پلتاق

 

صیحگهی پر فن حیلت‌گری

از همه در مکر و حیل برتری

چابک و طرار و ره‌ آموخته

حیله و تزویر و فن اندوخته

برد سوی دکهٔ صراف رخت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - قدک و صباغ

 

داد به صباغ کسی یک قدک

گفت که ای خم تو رشگ فلک

این قدک من فلکی رنگ کن

رود به انجام وی آهنگ کن

هرچه که خواهی دهم ای بی‌عدیل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - پند لقمان

 

حضرت لقمان که بنوع بشر

هست ز حکمت به حقیقت پدر

با پسر خویش برای رشاد

گفت سخنها ز طریق و داد

لاجرم از آن درر آبدار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - حکمت افلاطون

 

دید فلاطون مرضی در مزاج

جست ز شاگرد خود آنرا علاج

گفت ز روی ادب ای ذوفنون

صد چومنی را تو بره رهنمون

ما ز تو علم و هنر‌ آموختیم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - در مذمت نوشابه

 

بود یکی خانه چو باغ جنان

سر بسر اسباب تجمل در آن

سیم و زر و لعل و در شاهوار

نیز در آن خانه بدی بی‌شمار

خانه خدا داشت ز دزدان هراس

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲ - سؤال موسی

 

موسی عمران به مناجات حق

گفت که ای هست کن ما خلق

ای همه ذرات تو را در سجود

ذاکر ذکر تو لسان وجود

انفس و آفاق ستاینده‌ات

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - کلام عیسی

 

عیسی مریم چو علم بر فراخت

بر به جهان کوس نبوت نواخت

باب عطایش به جهان باز شد

دم به دم آمادهٔ اعجاز شد

اکمه و ابرص فلج اعور عمی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۴ - مرام احمد

 

احمد خاتم شه اقلیم جود

جان جهان مهر سپهر وجود

عقل که آئینهٔ ایزد نما

ختم رسل مهبط وحی خدا

گشت چو مأمور رسالت ز حق

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - ماهی و صدف

 

ماهیکی در تک بحر از صدف

کرد سئوالی پی کسب شرف

گفت که ما هر دو ببحر اندریم

فیض بر از آب روان پروریم

زانچه تو یک قطره ننوشی فزون

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - حسن و مال

 

دوش ز من کرد عزیزی سئوال

از بهی و برتری حسن و مال

گفتمش ارمال بدست سخی است

بهر سخی ماحصلش فرخی است

خاصه چو اکرام کند او به جا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۷ - سیرچمن

 

از پی تفریح شدم صبحدم

در چمنی غیرت باغ ارم

دلکش و جان پرور خاطرنشین

روح فزا همچو بهشت برین

سرو ز موزونی قامت در آن

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۸ - دف و مطرب

 

دف به کف مطربکی تیز هوش

داشت چنین از ره معنی خروش

کی عجب این جور و جفا تا بکی

جور به این بی سروپا تا بکی

خلق به یک حلقه غلامی کنند

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - بلبل و پروانه

 

بلیلی از نالهٔ مستانه‌ای

کرد مباهات به پروانه‌ای

گفت اگر عاشقی ای بی نوا

همچو من از سینه برآور نوا

این همه اسرار نهفتن چرا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - اسباب درویشی

 

بوالهوس دل به هوا بسته‌ئی

گفت بدرویش ز خود رسته‌ئی

کاین دل من مایل درویشی است

در طلب مصلحت‌اندیشی است

خضر ره من شو و بنما رهم

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode