خانه ما هست بسی تنگتر
از رحم مادر و صلب پدر
هست همانا مثل ما در آن
همچو جنین در رحم مادران
حجره و صحنش همه بر روی هم
پنج دو ذرع است زده ذرع کم
بر حجراتش کند ار کس عبور
فاتحه خواند به خیال قبور
باد ز بیجائی و بیم فشار
هیچ در آن خانه ندارد گذار
دورهٔ هر سال در آن غم سرا
میگذرد سخت دوشش مه به ما
سختی آن خانهٔ بد چار فصل
گردد از این فصل بدان فصل وصل
فصل زمستان نکند آفتاب
هیچ در آن خانه ایاب و ذهاب
واقعه بر عکس بود در بهار
مه نشود دیده به شبهای تار
لیک چو خورشید نماید طلوع
تافتن اول کند آنجا شروع
تا به شب آن خانه چو نیران کند
گوئی ادا دین زمستان کند
الغرض آن خانه که باشد بدهر
تنگتر از چشم خسیسان شهر
پر شده امسال ز انبوه برف
گشته پدیدار در آن کوه برف
تنگ ز بس گشته بما آن قفس
می نتوانیم کشیدن نفس
گویدمان برف که جای دگر
زود گزینید برای مقر
زود به بندید از این خانه بار
زانکه در این خانه منم خانهدار
حادثه بنگر که در این انقلاب
هم شده دیوار وی از بن خراب
حاصل این قصه بود بیدرنگ
این که چو گردد به کسی کار تنگ
بایدش از شکوه به بندد دهان
ورنه به تنگی بفزاید جهان
ما که شکایت به زبان داشتیم
شکوه ز تنگی مکان داشتیم
هیچ نبخشید شکایت اثر
جز که شد آن تنگ بسی تنگتر
چشم صغیر است به لطف خدای
در طلب وسعت و تبدیل جای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.