گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده ومطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست ودرم هست و بت لاله رخان هست

[...]

رودکی
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۱۴

 

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست پیروزی آنجاست

ابوسعید ابوالخیر
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴

 

گویند عقابی به در شهری برخاست

وز بهر طمع پر به پرواز بیاراست

ناگه ز یکی گوشه ازین سخت کمانی

تیری ز قضای بد بگشاد برو راست

در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

[...]

ناصرخسرو
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۰

 

ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست

رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست

گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون

این عید همایون به بقای تو مهناست

عالم به تو خرم شد و گیتی به‌ تو روشن

[...]

امیر معزی
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۱۳

 

امروز بهرحالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسان است پیروزی آنجاست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۱۹

 

ساقی تو بده باده و مطرب تو بزن رود

تا می‌خورم امروز کی وقت طرب ماست

می هست و درم هست و بت لاله رخان هست

غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست

محمد بن منور
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۳ - ۱ - النوبة الثالثة

 

شب هست و شراب هست و عاشق تنهاست

برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست‌

میبدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست

از خانه برون آمد و بازار بیاراست

در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین

در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست

صبر و دل و دین می‌رود و طاقت و آرام

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠١

 

جمعی که رباعی ز غزل باز ندانند

گفتار چنانهاست که شایسته و زیباست

اینست هنرشان که بیان کردم و آنگاه

اسباب معاش همه از شعر مهیاست

وانکو بهنر همچو صدف زیور دل بست

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » المطائبات و المقطعات » شمارهٔ ۱۱ - ایضاً

 

چون گشت سوار آنک بهنگام سواری

جولانگه که پیکر او عالم بالاست

زد پاشنه بر استر و از جای بر انگیخت

ز انسان که ازو استرک خسته امان خاست

استر چو بتنک آمد ازو بانک بر آورد

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴

 

از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست

زاهد به خرابات مغان آمد و می‌، خواست

ما پیرو آن راهروانیم، که ما را

چون نی بنماید، به انگشت، ره راست

من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

این میوه شیرین مگر از باغ بهشت است

وین حور بهشت از شکر ناب سرشته است

در باغ بهشت این قد و رخسار ندیدند

این سرو که بنشانده و این لاله که کشته است

ما روضه نخواهیم که هرجا چو تو حوری است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

گر صورت چین با رخ خوب تو به دعواست

آنجا همگی صورت و اینجا همه معناست

ای باد بر آن روی نکو این همه برقع

رسمی است به این رسم برانداختن اولاست

از پرتو آن روی جناب سر آن کوی

[...]

کمال خجندی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

عشق تو گرفتار تو داند که چه درد است

جانی که ندارد سر این درد، نه مرد است

آن دل که نکرد از دو جهان درد تو حاصل

حاصل ز حیات آنچه مراد است نکرده است

بی درد طلب حلقه صفت بر در مقصود

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

زلف تو شب قدر من و روی تو عید است

وز زلف تو اندیشه ادراک بعید است

ابروی تو هریک مه عید است از آنرو

در عالم از ابروی تو پیوسته دو عید است

تا روی تو را دیده ام ای ماه دل افروز

[...]

نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

ای دوست، دلم راهوس باده حمراست

زان باده حمرا که درو نور تجلاست

مستان خرابیم، سراز پای ندانیم

این حیرت و دهشت همه از جودت صهباست

خواهی لقب از خضر کن و خواه مسیحا

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

چون صبح سعادت ز جبین تو هویداست

ما را بتو صد گونه تولا و تمناست

تو ساقی جانهایی و جانها بتو شادند

در ده قدح باده، که هنگام تولاست

در مجلس مستان خدا وقت سماعست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

چون نور رخت از همه سو ظاهر و پیداست

ذرات جهان را بولای تو تولاست

آن زلف دلاویز بر آن روی دل افروز

آشوب جهان آمد و سر فتنه غوغاست

دل را ز جهان هیچ تمنای دگر نیست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

خورشید منور ز جمال تو هویداست

در مشرب عذب تو چه گویم که چه سرهاست؟

عارف نکند منع من از عشق تو، آری

مجنون چه کند؟ کین کشش از جانب لیلاست

عمریست بسر می برم اندر سر کویت

[...]

قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

لاله قدح باده و گل شاهد رعناست

گلبانگ زنان مرغ چمن مطرب گویاست

بخرام سوی باغ که شادی و طرب را

بی سعی تو و من همه اسباب مهیاست

تا گل تتق غنچه ز رخسار گشاده ست

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode