گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۸ - مدیح منصور بن سعید

 

دور از تو مرا عشق تو کرده ست به حالی

کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی

تا شب دل من سوزی هر روز به جنگی

تا روز تنم کاهی هر شب به خیالی

ماننده خورشیدی پیدا شده و من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۴

 

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی

مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی

حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست

تا نیست د‌ل آشوب‌تر از خال تو خالی

قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم

[...]

امیر معزی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - در مدح وزیر

 

ماه رجب فرخ و نوروز جلالی

گشتند قرین از قبل فرخ فالی

فال همه عالم شود از هر دو مبارک

گیرند اگر خال خود از صدر معالی

صدری که همه ساله بیننده او بر

[...]

سوزنی سمرقندی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۲ - در مدیح

 

المنة لله تبارک و تعالی

کاسلام گرفت از تو و جاه تو جمالی

المنة لله که بیفزود بجاهت

هم مسند و هم منبر را فرو جلالی

المنة لله که بیستان شریعت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - در مدح خداوند زاده خسرو شاه گوید در جواب امیر معزی

 

ای یافته از چهره تو حسن کمالی

داده است جمالیت خدا و چه جمالی

از دیده من عشق تو انگیخته نیلی

وز قامت من هجر تو پرداخته فالی

چون زلف تو شد حالم و این از همه خوشتر

[...]

سید حسن غزنوی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

ای خواب که می‌بینمت از بهر خیالی

حیف است که با دیده تو را نیست وصالی

از رهگذر خواب توان دید خیالت

در آرزوی خواب شدم همچو خیالی

راضی‌ست به دیدار خیالی ز جمالت

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۴

 

ما را نبود قاعده ی جنگ و جدالی

اما بود امید به صلحی و وصالی

با تو نتوانم که به روی تو برآیم

گر بر منت از وجه عتاب است خیالی

اما به شفاعت ز سر عجز توانم

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

تا ساخته ئی بر قمر از غالیه خالی

دارد دل من تیره تر از خال تو حالی

مرغ دل من در هوس دانه خالت

دارد بهوا میل و ندارد پر و بالی

امشب که مرا تا سحر از روی چو روزت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵۵

 

فرزند هنرمند من ای نور دو چشمم

حقا که مرا بیتو ز جان هست ملالی

در هجر تو خون شد دل از اندیشه آنم

کایا بودم با تو دگر باره وصالی

روزیکه بصد حسرت و محنت بشب آید

[...]

ابن یمین
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۶۹

 

ای چشم و دهان تو به هم خواب و خیالی

روی تو و ابروی تو بدری و هلالی

آن زلف تو بر روی تو دیوی ست پریزاد

یا نی که به هم بر شده نوری و ظلالی

تا سوختگان ناله برآرند چو بلبل

[...]

جلال عضد
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۷

 

ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی

از رنگ رخت دفتر گل نقش خیالی

خوبان جهان حسن دل افروز و ملاحت

دارند و لیکن نه چنین حسن و جمالی

عودیست دل سوخته بر باد وصالت

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۶

 

ماییم و غم عشقت و خوابی و خیالی

وز ماه رخت گشته تنم همچو هلالی

با محنت هجر تو شب و روز قرینم

تا با تو کجا دست دهد روز وصالی

با خیل خیال تو بود انس دلم را

[...]

جهان ملک خاتون
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶

 

بی منت کس راست نشد زان قد و بالا

جز کار من المنة لله تعالی

بالای سرم شب نه سپهر است و ستاره

با دود دلم رفته شررهاست به بالا

از گریه شد اسرار دلم فاش چو من کیست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۴

 

سر تا به قدم غرقه دریای زلالی

از تشنه لبی بر سر هر چشمه چه نالی

پیش لب تو صد قدح باده لبالب

بر ساغر خالی لب خود بهر چه مالی

از عالم صورت که همه نقش خیال است

[...]

جامی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

مشکل که دهد دست مرا با تو وصالی

تو نخل برومندی ومن خشگ نهالی

ما را که بجز دست تهی نیست بضاعت

اندیشه وصل تو؟ تمنای محالی!

آن نیست که پیوسته کنم وصل تمنا

[...]

طبیب اصفهانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی

 

گفتم که جهان و همه اوضاع جهان چیست

پیر خردم گفت که خوابی و خیالی

زاهد به من از ترک محبت جدلت چیست

برخیز که ما را به کسی نیست جدالی

بس راه سپردیم و کمال همه کس را

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

امشب که منم با تو در اینخانه خالی

کس جز من و تو نیست در این کوی و حوالی

عمریست که من با تو بتا فرصت اینحال

میجستم و یک امشبه فرصت شده حالی

از دست تو نوش است و خوش و خوب و گوارا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۸ - در تقاضای دو اسب به عاریه

 

ای خواجه آزاده که مفتون توکشتند

قومی به جوابی و گروهی به سئوالی

نگزیدم بهتر ز بساط تو بساطی

نشنیدم خوش‌تر ز مقال تو مقالی

هنکام‌بهار است و سبک بکذد این‌فصل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode