گنجور

 
جامی

سر تا به قدم غرقه دریای زلالی

از تشنه لبی بر سر هر چشمه چه نالی

پیش لب تو صد قدح باده لبالب

بر ساغر خالی لب خود بهر چه مالی

از عالم صورت که همه نقش خیال است

ره سوی حقیقت نبری در چه خیالی

ای خواجه عالی محل این دیر مغان است

بر صدر مکن جا که تو از صف نعالی

از عشق سخن مرتبه ای نیک بلند است

واعظ نبود لایق این پایه عالی

گفتی به جهان عاشق دلخسته چه دارد

جانی ز غمت پر، دلی از غیر تو خالی

جامی سخن عشق به هر سفله چه گویی

در کیسه لولی چه نهی عقد لآلی

 
 
 
مسعود سعد سلمان

دور از تو مرا عشق تو کرده ست به حالی

کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی

تا شب دل من سوزی هر روز به جنگی

تا روز تنم کاهی هر شب به خیالی

ماننده خورشیدی پیدا شده و من

[...]

امیر معزی

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی

مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی

حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست

تا نیست د‌ل آشوب‌تر از خال تو خالی

قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم

[...]

سوزنی سمرقندی

ماه رجب فرخ و نوروز جلالی

گشتند قرین از قبل فرخ فالی

فال همه عالم شود از هر دو مبارک

گیرند اگر خال خود از صدر معالی

صدری که همه ساله بیننده او بر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

المنة لله تبارک و تعالی

کاسلام گرفت از تو و جاه تو جمالی

المنة لله که بیفزود بجاهت

هم مسند و هم منبر را فرو جلالی

المنة لله که بیستان شریعت

[...]

سید حسن غزنوی

ای یافته از چهره تو حسن کمالی

داده است جمالیت خدا و چه جمالی

از دیده من عشق تو انگیخته نیلی

وز قامت من هجر تو پرداخته فالی

چون زلف تو شد حالم و این از همه خوشتر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه