گنجور

 
امیر معزی

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی

مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی

حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست

تا نیست د‌ل آشوب‌تر از خال تو خالی

قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم

هر یک ز یکی حرف پذیرفته مثالی

از سیم الف دیدم از بسد میمی

از مشک سیه جیمی و از غالیه دالی

گفتم که تو خورشیدی و این بود حقیقت

گفتم که تو چون ماهی و این بود محالی

مه بدر نماید چو زخورشید شود دور

من کز تو شوم دور نمایم چو هلالی

در خواب خیال تو به نزدیک من آید

گویم‌که مگر هست مرا با تو وصالی

بیدار شوم چون نه تو باشی نه خیالت

عشق تو مرا باز نداند ز خیالی

ای از بر من دور همانا خبرت نیست

کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی

یک روز به سالی نکنی یاد کسی را

کز هجر تو روزیش گذشته است به سالی

روزی بود آخر که دل و جان بفروزم

زان روی که شهری بفروزد به جمالی

از قبضهٔ هجر تو شود رسته دل من

وز روضه ی وصل تو شود رُسته نهالی

فرخنده بود روز هر آن کس‌ که به شبگیر

از روی تو و رای ملک‌ گیرد فالی

شاه همه شاهان ملک ارغو که ندارد

در مردی و فرهنگ نظیری و همالی

آن شهرگشایی‌ که ملک بر فلک او را

هر روز دهد مژده به عزّی و جلالی

در معرکه بستاند و در بزم ببخشد

ملکی به سواری و جهانی به سوالی

عادلتر و عالمتر از او هیچ ملک نیست

الا مَلَکُ العَرش تبارک و تعالی

کیوانْ سخطی‌، مهرْ اثری چرخ‌ْ محلی

باران حَشَمی ابر کفی بحر نوالی

ای دهر گرفته ز تو فری و بهایی

وی ملک فزوده ز تو جاهی و جمالی

شاها چو شود لفظ متین یاور طبعم

گویی‌ که جهد بیرون از سنگ زلالی

در جلوه عروسان ضمیرم چو درآیند

بنمایدم این آینه‌گون حقه مثالی

جان دادن خفاش بدم کار مسیح است

ور نه نکند از گل صد مرغ‌ کلالی

تا در چمن و باغ نهالی به بر آید

از تربیت اختر و تأثیر شمالی

ایزد شب و روز مه و سالیت معین باد

تا روز و شبی هست و به عالم مه و سالی

 
 
 
مسعود سعد سلمان

دور از تو مرا عشق تو کرده ست به حالی

کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی

تا شب دل من سوزی هر روز به جنگی

تا روز تنم کاهی هر شب به خیالی

ماننده خورشیدی پیدا شده و من

[...]

سوزنی سمرقندی

ماه رجب فرخ و نوروز جلالی

گشتند قرین از قبل فرخ فالی

فال همه عالم شود از هر دو مبارک

گیرند اگر خال خود از صدر معالی

صدری که همه ساله بیننده او بر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

المنة لله تبارک و تعالی

کاسلام گرفت از تو و جاه تو جمالی

المنة لله که بیفزود بجاهت

هم مسند و هم منبر را فرو جلالی

المنة لله که بیستان شریعت

[...]

سید حسن غزنوی

ای یافته از چهره تو حسن کمالی

داده است جمالیت خدا و چه جمالی

از دیده من عشق تو انگیخته نیلی

وز قامت من هجر تو پرداخته فالی

چون زلف تو شد حالم و این از همه خوشتر

[...]

همام تبریزی

ای خواب که می‌بینمت از بهر خیالی

حیف است که با دیده تو را نیست وصالی

از رهگذر خواب توان دید خیالت

در آرزوی خواب شدم همچو خیالی

راضی‌ست به دیدار خیالی ز جمالت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه