امشب که منم با تو در اینخانه خالی
کس جز من و تو نیست در این کوی و حوالی
عمریست که من با تو بتا فرصت اینحال
میجستم و یک امشبه فرصت شده حالی
از دست تو نوش است و خوش و خوب و گوارا
گر می همه دردیست و گر کاسه سفالی
سیلی خورد از بادزن ار عود بسوزد
گر دم زند آنجا نفس باد شمالی
گر شمع زبان آورد، ار چنگ بنالد
شاید که زبانش ببری، گوش بمالی
بر خیز و بیا تا بسر بام برآئیم
تا ماه بدانند ز ابروی هلالی
در وصف جمال تو جز اینقدر ندانم
کز حسن تمامی و بخوبی بکمالی
از عمر حبیبا نتوان کرد حسابش
بیدوست بسر گر رود ایام ولیالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف لحظهای خاص و عاشقانه میپردازد که در آن فقط او و معشوقش در یک خانه خالی هستند. او از فرصتی که برای بودن با معشوق به دست آورده، خوشحال است و به زیبایی او اشاره میکند. شاعر بیان میکند که عشقش شیرین، خوب و جذاب است و درباره زیباییهای معشوقش فقط به همین اندازه میداند که او تمام زیباییها را در خود دارد. همچنین، او به گذر زمان و معشوقش اشاره میکند و میگوید که نمیتوان عمر عشق را حساب کرد. در نهایت، او از معشوقش میخواهد که با هم به بام بروند تا زیباییهای شب را ببینند.
هوش مصنوعی: امشب که من و تو در این خانه تنها هستیم، هیچکس دیگری در این محله و اطراف ما وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سالهاست که به دنبال یک لحظه فرصت با تو هستم و حالا بالاخره امشب این فرصت فراهم شده است.
هوش مصنوعی: از دست تو نوشیدن، لذتبخش و شیرین است، حتی اگر این نوشیدنی درد و رنجی به همراه داشته باشد، یا در ظرف سفالی ریخته شده باشد.
هوش مصنوعی: اگر دمی از باد شمال بیفتد، حتی اگر عود بسوزد و در آتش بیفتد، با یک وزش این باد، ممکن است که مشکلی پیش بیاید و آن را خاموش کند. این به نوعی نشاندهنده تاثیرات ناگهانی و غیرمنتظرهای است که میتواند بر روی چیزی تاثیر بگذارد، حتی اگر آن چیز در حال سوختن یا شکوفا شدن باشد.
هوش مصنوعی: اگر شمع زبان داشته باشد و از دل تنگی ناله کند، ممکن است دل تو را به درد آورد و تو گوشهایت را بمالی تا از آن درد رها شوی.
هوش مصنوعی: برخیز و بیا تا بر بالای بام برویم تا ماه هم بداند که ابروی تو چه شکلی است.
هوش مصنوعی: من درباره زیبایی تو چیزی بیشتر از این نمیدانم که تمام زیبایی و کمال در تو جمع شده است.
هوش مصنوعی: عمر دوستان را نمیتوان حساب کرد؛ حتی اگر روزها و شبها بگذرد، باز هم این محاسبه ممکن نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور از تو مرا عشق تو کرده ست به حالی
کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی
تا شب دل من سوزی هر روز به جنگی
تا روز تنم کاهی هر شب به خیالی
ماننده خورشیدی پیدا شده و من
[...]
ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی
مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی
حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست
تا نیست دل آشوبتر از خال تو خالی
قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم
[...]
ماه رجب فرخ و نوروز جلالی
گشتند قرین از قبل فرخ فالی
فال همه عالم شود از هر دو مبارک
گیرند اگر خال خود از صدر معالی
صدری که همه ساله بیننده او بر
[...]
المنة لله تبارک و تعالی
کاسلام گرفت از تو و جاه تو جمالی
المنة لله که بیفزود بجاهت
هم مسند و هم منبر را فرو جلالی
المنة لله که بیستان شریعت
[...]
ای یافته از چهره تو حسن کمالی
داده است جمالیت خدا و چه جمالی
از دیده من عشق تو انگیخته نیلی
وز قامت من هجر تو پرداخته فالی
چون زلف تو شد حالم و این از همه خوشتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.