گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

جانا ز غم عشق تو من زارم من زار

از تودهٔ سیسنبر در بارم در بار

هر چند که بیزار شدم من ز جفاهات

زین مایهٔ بیزاری بیزارم بیزار

تا در کف اندوه بماندست دل من

[...]

۱۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

با تابش زلف و رخت ای ماه دل‌افروز

از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز

از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک

وز تابش روی تو برآید دو شب از روز

بر گرد یکی گرد دل ما و در آن دل

[...]

۷ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش

وین گفت مرا خوار مدار ای پسر خوش

باده خور و مستی کن و دلداری و عشرت

و اندوه جهان باد شمار ای پسر خوش

رنج و غم بیهوده منه بر دل و بر جان

[...]

۹ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش

از ضربت آن زخم دل نازک من ریش

آنجا که بود انجمن لشگر خوبان

نام تو بود اول و پای تو بود پیش

بنگر که همی با من و با تو چکند چرخ

[...]

۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

ای بس قدح درد که کردست دلم نوش

دور از لب و دندان شما بی خبران دوش

گه بوسه همی داد بر آن درد لب و چشم

گه رقص همی کرد بر آن حال دل و هوش

گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال

[...]

۱۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

در زلف تو دادند نگارا خبر دل

معذورم اگر آمده‌ام بر اثر دل

یا دل بر من باز فرست ای بت مه رو

یا راه مرا باز نما تو به بر دل

نی نی که اگر نیست ترا هیچ سر ما

[...]

۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

ای یار سر مهر و مراعات تو دارم

ای دولت دل خدمت و طاعات تو دارم

طاعات و مراعات ترا فرض شناسم

جان و دل و دین وقف مراعات تو دارم

حاجات تو گر هست به جان و دل و دینم

[...]

۷ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم

آن روز دل خلق و سر خویش ندارم

چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین

چون طاقت هجرت من درویش ندارم

در مجمرهٔ عشق و غمت سوخته گشتم

[...]

۵ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

تا شیفتهٔ عارض گلرنگ فلانم

از درد خمیده چو سر چنگ فلانم

تنگ‌ست جهان بر من بیچارهٔ غمگین

تا عاشق چشم و دهن تنگ فلانم

گه جنگ کند با من و گه صلح کند باز

[...]

۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم

من روی تو را ای بت مانند ندانم

هر گه که برآیی به سر کو به تماشا

خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم

هجرانت دمار از من بیچاره برآورد

[...]

۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

از عشق ندانم که کیم یا به که مانم

شوریده تنم عاشق و سرمست و جوانم

از بهر طلب کردن آن یار جفا جوی

دل سوخته پوینده شب و روز دوانم

با کس نتوانم که بگویم غم عشقش

[...]

۷ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم

اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم

در آتش تیمار تو تا سوخته گشتیم

در کنج خرابات می خام گرفتیم

از مدرسه و صومعه کردیم کناره

[...]

۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

رو رو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم

وز دام هوای تو بجستیم و برستیم

چونان که تو از صحبت ما سیر شدستی

ما نیز هم از صحبت تو سیر شدستیم

از تفّ دل و آتش عشقت برهیدیم

[...]

۹ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

ما قد ترا بنده‌تر از سرو روانیم

ما خد ترا سغبه‌تر از عقل و روانیم

بی روی تو لب خشک‌تر از پیکر تیریم

با موی تو دل تیره‌تر از نقش کمانیم

بیرون ز رخ و زلف تو ما قبله نداریم

[...]

۱۴ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

قومی که به افلاس گراید دل ایشان

جز کوی حقیقت نبود منزل ایشان

وقتی که شود کار برایشان همه مشکل

جز باده بگو حل که کند مشکل ایشان

گر چند قدیمست خلاف گل و آتش

[...]

۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن

کز زلف بیآموخته‌ای پرده دریدن

فریاد رس او را که به دامِ تو درافتاد

یا نیست تو را مذهبِ فریاد رسیدن؟

ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام

[...]

۲۰ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

خیز ای بت و در کوی خرابی قدمی زن

با شیفتگان سر این راه دمی زن

بر عالم تجرید ز تفرید رهی ساز

در بادیهٔ هجر ز حیرت علمی زن

بر هر چه ترا نیست ز بهرش مبر انده

[...]

۷ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

گر کار به جز مستی اسکندر می من

ور معجزه شعرستی پیغمبر می من

با این همه گر عشق یکی ماه نبودی

اندر دو جهان شاه بلند اخترمی من

ماهی و چه ماهی که ز هجرانش برین حال

[...]

۱۱ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

ای قوم مرا رنجه مدارید علی‌الله

معشوق مرا پیش من آرید علی‌الله

گز هیچ زیاری نهمی بر لب او بوس

یک بوسه به من صد بشمارید علی‌الله

ور هیچ به دست آرید از صورت معشوق

[...]

۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳

 

آن جام لبالب کن و بردار مرا ده

اندک تو خور ای ساقی و بسیار مرا ده

هرکس که نیاید به خرابات و کند کبر

او را بر خود بار مده بار مرا ده

مسجد به تو بخشیدم میخانه مرا بخش

[...]

۵ بیت
سنایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
 
تعداد کل نتایج: ۸۶