با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
بر گرد یکی گرد دل ما و در آن دل
گر جز غم خود یابی آتش زن و بفروز
هر چند همه دفتر عشاق بخواندیم
با این همه در عشق تو هستیم نوآموز
در مملکت عاشقی از پسته و بادام
بوس تو جهانگیر شد و غمزه جهانسوز
تا دیدهٔ ما جز به تو آرام نگیرد
از بوسهاش مهری کن وز غمزهاش بردوز
با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم
یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و تاثیر عمیق چهره و زلف معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیههای زیبا میگوید که زیبایی معشوق باعث روشنی روز و شب میشود. هرچند که او تجربیات فراوانی در عشق دارد، اما همچنان در عشق این معشوق تازهکار است. عشق و محبت او به معشوق به اندازهای قوی است که در دنیای عاشقی همه چیز تحت تاثیر بوسه و نگاه معشوق قرار دارد. شاعر همچنین از اندوه خود به دلیل دوری از معشوق سخن میگوید و آرزو دارد که شبها به یاد او بگذرد و روزها را به خاطر عشقش تحمل کند.
هوش مصنوعی: با جلوه و زیبایی زلف و چهرهات، ای ماه دلانگیز، از شب تو ارزش پیدا میکند و از صبح تو جشن نوروز برپا میشود.
هوش مصنوعی: از حرکت موی تو دو گل خوشبو به وجود میآید و از نور چهرهات دو شب تاریک روشن میشود.
هوش مصنوعی: دور هم جمع شو و به دلمان نگاهی بنداز. اگر در دلمان غیر از غم چیزی پیدا کردی، با آن آتش به جان بیاور و شعلهور کن.
هوش مصنوعی: هرچند که ما کتابها و نوشتههای عشقورزان را مطالعه کردهایم، اما هنوز در عشق تو به عنوان تازهکار و یادگیرنده هستیم.
هوش مصنوعی: در سرزمین عشق، محبت تو چنان قدرتی پیدا کرد که همه چیز را تحت تأثیر قرار داد و دلیری و زیبایی تو قلبها را به آتش کشید.
هوش مصنوعی: چشمان ما تا زمانی که به تو آرام نگیرد، تنها با بوسهات محبت کن و با نگاه نازنانت دل ما را شاد کن.
هوش مصنوعی: هر شب به یاد تو و longing برای وصالت، دعا میکنم که شبها را به عشق و محبت بگذرانیم و روزها را از جدایی و فاصله دور نگهداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی، نغز و دلانگیز و دلافروز
ور نیست ترا بشنو و از مرغ بیاموز
ای من رهی آن رخ بستان افروز
گر نیست گل و لاله به جایست امروز
هجران تو چون آتش سوزان و دلم کوز
کم سوز دل خسته این عاشق دلسوز
بنمود بمن روی نگارین خود امروز
دلبند من آن کرد که مه روی کله دوز
در آرزوی روی نگاریش بدم دی
آن آرزوی دینه من راست شد امروز
میتافت بکف رشته و میدوخت بسوزن
[...]
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
مطرب چو نوا می زند از پرده ی نوروز
خواجو چه کند گر نزند آه جگر سوز
باز آی که از مهر تو ایماه دلافروز
جان دست زنان در رسن زلف تو هر روز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.