گنجور

 
سنایی

با تابش زلف و رخت ای ماه دل‌افروز

از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز

از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک

وز تابش روی تو برآید دو شب از روز

بر گرد یکی گرد دل ما و در آن دل

گر جز غم خود یابی آتش زن و بفروز

هر چند همه دفتر عشاق بخواندیم

با این همه در عشق تو هستیم نوآموز

در مملکت عاشقی از پسته و بادام

بوس تو جهانگیر شد و غمزه جهانسوز

تا دیدهٔ ما جز به تو آرام نگیرد

از بوسه‌اش مهری کن وز غمزه‌اش بردوز

با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم

یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز

 
 
 
شمارهٔ ۱۸۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
منوچهری

نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز

زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز

برزن غزلی، نغز و دل‌انگیز و دل‌افروز

ور نیست ترا بشنو و از مرغ بیاموز

مسعود سعد سلمان

ای من رهی آن رخ بستان افروز

گر نیست گل و لاله به جایست امروز

هجران تو چون آتش سوزان و دلم کوز

کم سوز دل خسته این عاشق دلسوز

سوزنی سمرقندی

بنمود بمن روی نگارین خود امروز

دلبند من آن کرد که مه روی کله دوز

در آرزوی روی نگاریش بدم دی

آن آرزوی دینه من راست شد امروز

میتافت بکف رشته و میدوخت بسوزن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
سعدی

عمر برف است و آفتاب تموز

اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز

خواجوی کرمانی

مطرب چو نوا می زند از پرده ی نوروز

خواجو چه کند گر نزند آه جگر سوز

باز آی که از مهر تو ایماه دلافروز

جان دست زنان در رسن زلف تو هر روز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه