گنجور

 
سنایی

آن جام لبالب کن و بردار مرا ده

اندک تو خور ای ساقی و بسیار مرا ده

هرکس که نیاید به خرابات و کند کبر

او را بر خود بار مده بار مرا ده

مسجد به تو بخشیدم میخانه مرا بخش

تسبیح ترا دادم و زنار مرا ده

ای آنکه سر رندی و قلاشی داری

پس مرد منی دست دگر بار مرا ده

ای زاهد ابدال چو کردار برد می

سردی مکن آن بادهٔ کردار مرا ده

 
 
 
صائب تبریزی

ساقی قدحی از می اسرار مرا ده

یک قطره ازان قلزم زخار مرا ده

هر لحظه به جامی نتوان کرد دهن تلخ

گر صاف و گر درد، به یکبار مرا ده

مستی است کلید در گنجینه اسرار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه