گنجور

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

مشکن صنما عهد که من توبه شکستم

وز بهر تو در کنج خرابات نشستم

اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک

زیرا که میان سخت به زنّار ببستم

پیش تو برم سجده میان‌بسته به زنّار

[...]

امیر معزی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰

 

دی در صف اوباش زمانی بنشستم

قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم

جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس

از دلق برون آمدم از زرق برستم

از صومعه با میکده افتاد مرا کار

[...]

عطار
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶

 

گو خلق بدانند که من عاشق و مستم

آوازه درست است که من توبه شکستم

گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت

من فارغم از هر چه بگویند که هستم

ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷

 

آوازه در افتاد که من توبه شکستم

نه نه نه چنان است که من توبه پرستم

دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا

از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم

ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷

 

ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم

با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم

زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی

من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم

همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست

[...]

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

امروز که من عاشق و دیوانه و مستم

کس نیست که گیرد بشرابی دو سه دستم

ای لعبت ساقی بده آن باده ی باقی

تا باده پرستی کنم و خود نپرستم

با خود چو دمی خوش ننشستم بهمه عمر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

تخفیف کن از دور من این باده که مستم

وز غایت مستی خبرم نیست که هستم

بر بوی سر زلف تو چون عود بر آتش

می سوزم و می سازم و با دست بدستم

در حال که من دانه ی خال تو بدیدم

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳

 

بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم

بس عهد که چون زلف تو بشکستم و بستم

دریاب که زد کار جهانی همه بر هم

چشم تو و عذرش همه این است که مستم

در نامه چو من شرح فراق تو نویسم

[...]

سلمان ساوجی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۴

 

رفتم به در خانه میخانه نشستم

آن توبهٔ سنگین به یکی جرعه شکستم

گر عاقل مخمور مرا خواند به مجنون

منعش مکن ای عاشق سرمست که هستم

در هر دو جهان غیر یکی را چو ندیدم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - و له ایضا

 

امروز که در کوی خرابات الستم

از حسرت یاقوت لبت باده پرستم

سجاده و تسبیح به یک گوشه نهادم

وز کفر سر زلف تو زنار ببستم

ترک سر و زر کردم و دین و دل و دنیا

[...]

حیدر شیرازی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

من درد کش باده صهبای الستم

تا شام ابد نیز نه مخمور و نه مستم

تا ساقی وحدت می عشقم بقدح ریخت

از کشمکش دنیی و از خویش پرستم

شیدائی عشقم من و رسوائی جانان

[...]

کوهی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۸

 

تا نیست می از خود خبرم نیست که هستم

من هوش ندارم مگر آن لحظه که مستم

ز نار مرا کافر و مومن همه دانند

پنهان چکنم عاشق معشوق پرستم

در کوی تو آنم که چو گرد از سر عالم

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۷

 

طرفی ز نهال قد آن شوخ نبستم

در سایه نخلی که نشاندم ننشستم

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶

 

در عهد تو ای توبه شکن عهد شکستم

احرام طواف حرم کوی تو بستم

آتش زدم آن خرقه پشمینه سالوس

بر سنگ زدم شیشه تقوی و شکستم

رندی و نظر بازی و شیدایی و مستی

[...]

فیض کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

روزی به دو زانو بر دلدار نشستم

گفتم که تویی قبله من گفت که هستم

گفتم چه شد آن عهد محبت که تو بستی

گفتا که همان لحظه‌اش از ناز شکستم

گفتم که بخور باده گرفت و به زمین ریخت

[...]

قصاب کاشانی
 

ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

در مدرسه دی با دو سه فرزانه نشستم

پیمان پی بشکستن پیمانه ببستم

امروز چو نیکو به حقیقت نگرستم

دیدم که به دیروز چه دیوانه شده ستم

سرگشته و حیران سوی میخانه دویدم

[...]

ملا احمد نراقی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۵

 

از بس که ز صهبای هوس بیخود و مستم

بیرون شده سر رشته ادراک ز دستم

در معرکه نفس بسی پای فشردم

بفریفت مرا عاقبت و داد شکستم

هر لحظه پرستید و تبسم بنماید

[...]

خالد نقشبندی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۸

 

حاشا که بجز تو بخیال دگرستم

در کعبه و بتخانه اگر مینگرستم

تا هندوی خال تو بر آتشکده روست

نشگفت که هندو شوم آتش بپرستم

دم میزنم از زندگی و کشته عشقم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

برآنند خلقی که من می پرستم

نه از می من از چشم مست تو مستم

تو آن عهدو پیمان خود را شکستی

من آن عهدخودرا کجا کی شکستم

نه هرکس دهدباده من باده نوشم

[...]

بلند اقبال
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹ - توبه شکستم

 

پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم

زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم

در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم

یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم

از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 
 
sunny dark_mode