گنجور

 
اهلی شیرازی

مست آنم که ز دستت قدحی نوش کنم

هرچه غیر تو بود جمله فراموش کنم

نایم از شوق تو تا روز قیامت باهوش

مست اگر با تو شبی دست در آغوش کنم

گوش بر قول تو دارم نه به پند دگران

من نه آنم که حدیث دگران گوش کنم

خنده رویم همه چون جام و دلم پرخونست

پرنشاطم چوخم وز آتش دل جوش کنم

روی اهلی سوی پیران مرقعپوش است

من نظر سوی جوانان قباپوش کنم