در عهد تو ای توبه شکن عهد شکستم
احرام طواف حرم کوی تو بستم
آتش زدم آن خرقه پشمینه سالوس
بر سنگ زدم شیشه تقوی و شکستم
رندی و نظر بازی و شیدایی و مستی
چندین هنر استاد غمت داد بدستم
از مسجدو محراب شدم سوی خرابات
تسبیح بیفکندم و زنار به بستم
بفروختم آن زهد ریا را بمی لعل
اکنون بدر میکده ها باده بدستم
بودم به صلاح و ورع و زهد گرفتار
صد شکر که عشق آمد و زین جمله برستم
چون فیض بریدم ز همه خلق به یکبار
بر خواستم از خود به ره دوست نشستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از رهایی و عبور از قید و بندهای دینی و ظاهری سخن میگوید. او به عهد و پیمانی که با خدا داشته، اشاره میکند که آن را زیر پا گذاشته و به دنبال عشق و مستی رفته است. او لباسهای ظاهری زهد و تقوا را دور انداخته و به میکدهها روی آورده است. شاعر به این نکته اشاره میکند که در گذشته در بند زهد و ریا بوده، اما اکنون با عشق واقعی آشنا شده و از تمام محدودیتها آزاد شده است. او با رهایی از قید و بندها به دوستی با حق و عشق حقیقی دست یافته است.
هوش مصنوعی: در زمان تو، ای کسی که به عهد خود وفا نکردی، من وعده خود را شکستیم و برای زیارت و طواف در کنار تو آماده شدم.
هوش مصنوعی: من آن لباس دروغین و ریا را سوزاندم و بر سنگ فریاد زدم، این شیشهی ظاهرم را که نشانهی تقوا بود، شکستم.
هوش مصنوعی: رندی، نگاه بازی، عاشقواره بودن و مستی، همه هنرهایی هستند که به خاطر غم تو به من آموخته شده است.
هوش مصنوعی: از عبادتگاه و محل نماز رها شدم و به سوی میخانه رفتم. تسبیح را کنار گذاشتم و زنجیری به دور کمرم بستم.
هوش مصنوعی: من زهد و ریاکاری را پشت سر گذاشتم و در حال حاضر با شراب در دستانم به میکدهها میروم.
هوش مصنوعی: مدتها به خاطر تقوا و پرهیزکاری در سختی بودم، اما خوشحالم که عشق آمد و از همه این مسائل رهایم کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که از همه مردم و دنیای بیرون جدا شدم، با یک حرکت تصمیم به ادامه راه خودم گرفتم و به عشق و دوستی نشستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشکن صنما عهد که من توبه شکستم
وز بهر تو در کنج خرابات نشستم
اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک
زیرا که میان سخت به زنّار ببستم
پیش تو برم سجده میانبسته به زنّار
[...]
دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
[...]
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
[...]
آوازه در افتاد که من توبه شکستم
نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا
از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم
ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر
[...]
ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم
با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم
زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی
من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم
همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.