گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ای ساقی جان بخش، که در جام تو جانست

پر کن قدح باده، که دل در خفقانست

آن سرو روان رفت بهر جای که دل داشت

جان و دل ما در پی آن سرو روانست

آن شاه دل افروز، که سرمایه حسنست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

درد تو، که سرمایه ملک دو جهانست

المنة لله که مرا بر دل و جانست

شهری همه بر آتش عشق تو کبابند

من نیز برآنم که همه شهر برآنست

در حلقه گیسوی تو، کان مایه سوداست

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

در دیده صاحب نظران کشف عیانست :

کان ماه دل افروز پس پرده نهانست

گر زانکه بغفلت روی این ره، نکنی سود

هر سود که بی دوست کنی عین زیانست

هرجا نگرم روی تو بینم بهمه حال

[...]

قاسم انوار
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

چون مظهرِ حسنِ تو رخِ ماه رُخانست

میلِ دلِ عاشق بِرُخِ ماه رُخانست

چون شاهدِ حُسنت همه‌جا جلوه‌گری کرد

هرکس بِجمالِ تو ز جایی نگرانست

بَر جان جهان، ز آتشِ سودای تو داغست

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

یارب ز چه روروی تو در پرده نهانست

در پرده نهانست و پس پرده عیانست

از پرتو رخسار تو روشن شده دیدیم

گر کعبه و گر مسجد و گر دیر مغانست

این طرفه غریبست که خورشید جمالت

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

خورشید رخت از همه ذرات عیانست

باآنکه عیانست پس پرده نهانست

رویت زچه رو روی بهر روی نهان کرد

گوئی که مگر مصلحت کار در آنست

هر لحظه بما روی بنوعی بنماید

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

درد تو دوای دل و هم مرهم جانست

دشنام تو بهتر ز دعای دگرانست

لطف است و وفا جور و جفایت بحقیقت

جنگ تو بعاشق همه از صلح نشانست

دیدم که رضایت همه در ناله و زاری است

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

روی چو مهت کاینه جان و جهانست

حسنش ز همه ذره چو خورشید عیانست

عالم شده از نور رخت ظاهر و پیدا

در پرده هر ذره جمال تو نهانست

در ظاهر و باطن بیقین از همه رویی

[...]

اسیری لاهیجی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چون غنچه دلم شیفته و دل نگرانست

از شوق نسیم چمنی جامه درانست

بر داغ من آتش مفشان کاین گل بدروز

بدنام کن سلسله باد خزانست

ما پیر خرابات بجز غم نشناسیم

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

ای آصف جم قدر که حسن گهر تو

مشاطه دوشیزه هر معدن و کانست

چون آینه دیده تو یکرویی و یکدل

کلک تو ندانم ز چه معنی دوزبانست

نی‌نی چو تو‌یی ضامن ارزاق بد و نیک

[...]

فصیحی هروی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

بی‌روی تو تا چشم صراحی نگرانست

در شیشة ما باده یکی راز نهانست

چون جامة صبرم نشود پاره! که امشب

در پرتو دیدار تو مهتاب کتانست

ممتاز بود داغ دل از داغ سراپا

[...]

فیاض لاهیجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

خورشید رخت زیر خم زلف نهانست

لیکن چه نهانی که بشب ماه عیانست

چشم تو چو ترکیب کماندار که از زلف

آویخته پیوسته کمندش بکمانست

لعلت سخنی گفت و یقینم شده حاصل

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۷ - در ستایش پادشاه اسلام‌ پناه ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه گوید

 

نبود عجب ار وقت جوانیّ جهانست

کاقبال جوان ملک جوان شاه جوانست

مملوک وی ست آنچه فرازست و نشیبست

مقهور ویست آنچه مکینست و مکانست

دی گفت حکیمی که زمین از چه نجنبد

[...]

قاآنی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

خوش میگذرد آنکه مرا روح و روانست

واندر پی او از تن من روح روانست

موئیست میانش که از آن هیچ نشان نیست

جز لاغری من که ازآن موی میانست

تا دیده ام آن لعل لب و قامت و رخسار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

خوش میگذرد آنکه مرا روح روانست

واندر پی او از تن من روح روانست

موئیست میانش که از آن هیچ نشان نیست

جز لاغری من که در آن موی میانست

تا دیده ام آن لعل لب و قامت و رخسار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در تهنیت عید مولود قاسم خلد و سقر حیدرحیه در علی علیه‌السلام

 

بی لاله و گل باغ گر از باد خزانست

غم نیست که روی توبه از باغ جنانست

گر سر و لب جوی نباشد چه زیانست

جو چشم من و قامت تو سرو روانست

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode