گنجور

 
قاسم انوار

درد تو، که سرمایه ملک دو جهانست

المنة لله که مرا بر دل و جانست

شهری همه بر آتش عشق تو کبابند

من نیز برآنم که همه شهر برآنست

در حلقه گیسوی تو، کان مایه سوداست

هرجان که جوی قیمت خود دید گرانست

یک لمعه ز رخسار تو در خانه کعبه است

یک تار سر زلف تو در دیر مغانست

زآن روست که آنجا همه لبیک و نفیرست

زین موست که اینجا همه فریاد و فغانست

گفتم که: بهرحال و بهروجه که دیدم

چون ماه شب چارده روی تو عیانست

یک غمزه زد از ناز، بمن گفت که: قاسم

آنجا که عیانست چه حاجت ببیانست؟

 
 
 
منوچهری

الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست

ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست

از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند

این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست

چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگ‌به‌رنگند

[...]

مسعود سعد سلمان

هجران تو ای شهره صنم باد خزانست

کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست

در طبع نشاطم طمع وصل چنانست

در باغ دلم باد فراق تو همانست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

رازی ز ازل در دل عشاق نهانست

زان راز خبر یافت کسی را که عیانست

او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست

زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست

گویند ازین میدان آن را که درآمد

[...]

وطواط

صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست

خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست

آراسته از طالع او روی سپهرست

افروخته از طلعت او صحن جهانست

در خدمت او تقویت خرد و بزرگست

[...]

فلکی شروانی

ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن

گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست

روئیست در آن چشم جهانی متحیر

زلفی که پریشانی احوال جهانست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه