درد تو، که سرمایه ملک دو جهانست
المنة لله که مرا بر دل و جانست
شهری همه بر آتش عشق تو کبابند
من نیز برآنم که همه شهر برآنست
در حلقه گیسوی تو، کان مایه سوداست
هرجان که جوی قیمت خود دید گرانست
یک لمعه ز رخسار تو در خانه کعبه است
یک تار سر زلف تو در دیر مغانست
زآن روست که آنجا همه لبیک و نفیرست
زین موست که اینجا همه فریاد و فغانست
گفتم که: بهرحال و بهروجه که دیدم
چون ماه شب چارده روی تو عیانست
یک غمزه زد از ناز، بمن گفت که: قاسم
آنجا که عیانست چه حاجت ببیانست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن است. شاعر به ستایش محبوب خود میپردازد و میگوید که عشق او برای کل عالم ارزشمند است. او به زیبایی محبوب و تأثیر آن بر روح و دل اشاره میکند و در عین حال بیان میکند که همه شهر در آتش عشق او میسوزند. شاعر میگوید که حتی کوچکترین نشانههای محبوبش، همچون یک تار مو یا یک لبخند، ارزشمند است. او به زیباییهای محبوبش مینگرد و در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق و زیبایی او نیاز به هیچ توضیح و بیانی ندارد، زیرا خودشان واضح و عیان هستند.
هوش مصنوعی: دردی که تو داری، اصل و بنیاد سلطنت دو جهان است، سپاس بر خدا که این درد در دل و جان من نشسته است.
هوش مصنوعی: در این شهر همه به خاطر عشق تو در عذاب و سوختن هستند و من هم تصمیم دارم که مانند آنها باشم، زیرا تمام شهر اینگونهاند.
هوش مصنوعی: در حلقه گیسوی تو، گنجی نهفته است. هرکجا که کسی ارزش خود را شناسایی کند، به نظرش ارزشمند میآید.
هوش مصنوعی: یک پرتو از جمال تو در خانه کعبه تابیده و یک تار موی تو در معبد مغان واقع شده است.
هوش مصنوعی: در آن مکان، همه چیز پاسخ مثبت و شوقانگیز است، در حالی که در اینجا فقط صداهای ناله و فریاد به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: به هر حال، به وضوح دیدم که تو مانند ماه شب چهاردهم درخشان و زیبا هستی.
هوش مصنوعی: او با یک ناز و غمزه نگاهی به من انداخت و گفت: وقتی چیزی واضح و آشکار است، دیگر نیازی به توضیح و بیان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست
ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست
از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند
این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست
چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگبهرنگند
[...]
هجران تو ای شهره صنم باد خزانست
کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست
در طبع نشاطم طمع وصل چنانست
در باغ دلم باد فراق تو همانست
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
زان راز خبر یافت کسی را که عیانست
او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست
زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست
گویند ازین میدان آن را که درآمد
[...]
صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست
خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست
آراسته از طالع او روی سپهرست
افروخته از طلعت او صحن جهانست
در خدمت او تقویت خرد و بزرگست
[...]
ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن
گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست
روئیست در آن چشم جهانی متحیر
زلفی که پریشانی احوال جهانست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.